حفرههای دولت در ایران
دکتر زهرا پیشگاهیفرد ، استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه تهران
مقدمه :
در فضای درونی هر کشور، تفاوتهایی دیده میشود که مکانی را در مقایسه با مکانی دیگر هم از نظر ماهیت، و هم از نظر سطح توسعه متفاوت کرده و برای هر مکان با توجه به تفاوتهای موجود در آن تصویری را در اذهان عمومی ملت ایجاد میکند و براساس این تصویر عمومی هر منطقه تعریفی خاص مییابد.
عمدهترین این تفاوتها، نابرابری در فرصتهای اقتصادی، طبیعت، فرهنگ، زبان، هویتخواهی و تاریخ است. وقتی این تفاوتهای مکانی عمیق باشد و انسانهای مکانهای کمتر توسعهیافته نسبت به این تفاوتها آگاهی یابند و سهم خود را در مشارکت ملی به علت همین تفاوتها در حداقل ببینند، تنشهایی را برای حکومت ایجاد میکنند.
زمانی که این تنشها در سطح ملی توسعه نیابند و صرفاً انسانهای ساکن در مکانهایی خاص را تحت تأثیر قرار دهد، احساس منطقهگرایی در مقابل ملیگرایی تقویت میشود. در اینجاست که تنشهای منطقهای در یک قلمرو مشخص در داخل فضای ملی با درخواستهای مشترک مردم آن منطقه مطرح میگردد.
همین امر سبب میشود که مفهوم «قلمرو مؤثر ملی» یک دولت به چالش کشیده شود و نظارت دولت بر منطقة واگرا کاهش یابد. ادامة چنین روندی است که مفاهیم «منطقة هسته» و «منطقة حاشیهای» را در درون فضای یک کشور ظاهر میکند.(1)
«دولتها در رویارویی با چالشها اعم از چالشهای خارجی یا داخلی درگیر تلاش مداوم برای تحمیل سیطره خود بر قلمرو ملی هستند».(2) آنها در پی آنند که منطقهای به نام منطقه حاشیه در درون کشور نداشته و در مقابل همه سازوکارهایی که «منطقة هسته» را از کارآمدی بیشتری برخوردار کرده به سایر مناطق توسعه دهند و مناطق حاشیه را تنشزدایی کنند. دولتها مایلند که با «مرکزگرا» کردن نیروهای «مرکزگریز» به تقویت یکپارچگی ملی خود بپردازند و هویت ملی یکسانی را برای ملت تعقیب کنند. به همین جهت به علت وجودی خود متمسک میشوند تا جمعیت کشور را با یکدیگر متحد سازند.
مناطق تنشزا :
آنچه پیترهاگت در نقشة تخیلی خود مدلسازی کرده و آن را منابع جغرافیایی تنشهای بینالمللی نامیده، در درون یک کشور نیز میتواند همان اثرات تنشزا را داشته باشد.(3) این تنشها در درون یک کشور با نظام متمرکز زمانی شکل منطقهای میگیرد که تقسیمات کشوری براساس مصالح ملی و حفظ حاکمیت یکدست و یکسان دولت، انجام نگرفته باشد. در کشورهای فدرال نیز همان منابع جغرافیایی و سایر پدیدههای جغرافیایی که در مدل هاگت نیز هست مانند آلودگی رودخانهها یا انواع دیگر از آلودگیهای زیست محیطی که منجر به مرگ و از بین بردن منبع میشود و اگر در دو سوی مرزهای فدرالی امتداد یابد میتواند منشأ برخی منازعات باشد و ایالتها را به مناطق تنشزا تبدیل کند، با این تفاوت که تنشهای میان ایالتی هرگز منجر به چالش دولت در سطح ملی نمیگردد.
نقشه(1)منابع جغرافیایی تنشهای بینالمللی (مأخذ: پیترهاگت)
در کشورهایی که توسعه سیاسی به مراحل تکاملی خود رسیده و اجزاء تشکیلدهنده یک ملت، فراتر از هویتطلبی قومی یا زبانی که قالبی منطقهای یا محلی دارد، به هویت ملی خود وفاداری نشان میدهند، موضوع منطقهگرایی یا تنشهای منطقهای به کمرنگترین حد خود رسیده است. در این کشورها، نگرانی دولت از وجود تنشهای منطقهای بسوی آنچه ریچاردمویر آن را «حفرههای دولت» مینامد، تغییر یافته است. نواحی که نظارت دولت در آنجا اعمال نمیشود، در حال بزرگ شدن است و در دل محلهها و مجتمعهای مسکونی درون و برون شهری به صورت «تبهکاری سازمانیافته» درآمده است. «این حفرهها ممکن است نواحی قابل توجهی از شهرها را دربر گیرند ... و بعید نیست در بعضی کشورها این حفرهها گسترش یافته و تمام کشور را در بر گرفته باشد.»(4)
از نظر مویر از جمله این حفرهها، مناطق ملالآور و مناطق ممنوعه است. یعنی «مکانهایی که قدرت دولت در آنجا مؤثر نبوده و تنها سازمان قدرتمند، سازمانی است که در راستای بهرهبرداری جنایتکارانه به دست کارتلهای مواد مخدر تحمیل میشود و شاهدی بر ضعف اقتدار قانونی دولت است.»(5)
با افزایش «حفرههای دولت» که به صورت «مناطق ملالآور» یا در گسترهای متفاوت به صورت «نقاطی جرمخیز» درآمدهاند، دامنه اقتدار دولت را تا حدی میتواند کاهش دهد که سبب روند کوچک شدن «نواحی کارآمد دولت» شود و کارامدی «محور ـ حاشیه» را که در آن سلسله مراتب حاکمیت از مرکز به پیرامون مشاهده میشد دگرگون ساخته و آن را در رابطهای معکوس قرار دهد به طوری که ظرفیت ناحیة محور برای کسب منفعت به حداقل رسیده و در مقابل ظرفیت حاشیه از طریق فشارهای مخفی و آشکار، چانهزنیها و تهدیدها به حدی افزایش یابد که «منابع برای تهدید امنیت ملی» شود.
ردهبندی حفرههای دولت:
برخی از دولتها از چند نوع تهدید که در سراسر جامعه پراکنده است، رنج میبرند و برخی از دولتها از نوعی خاص از تهدید در چالشاند. به طور کلی حفرههای دولت از نظر ماهیت و جنس به چند دسته تقسیمبندی میشوند:
1- حفرههای اجتماعی دولت؛
2- حفرههای فرهنگی دولت؛
3- حفرههای سیاسی دولت؛
4- حفرههای اقتصادی دولت؛
1- حفرههای اجتماعی دولت:
اکثر دولتها دست به گریبان مقابله با حفرههای اجتماعیهستند و کمتر دولتی را میتوان یافت که از حفرههای اجتماعی به عنوان اولین حفرههای تهدیدکنندة قدرت دولت، در امان باشد.
جرمگرایان چه در کشورهای توسعهیافته و چه در کشورهای در حال توسعه، تولیدکنندگان حفرههای اجتماعیاند. گرچه نوع جرم لزوماً در همه دولتها یکسان نیست، اما به هر حال براساس قوانین قضایی آن کشور و بر مبنای قوانین وضع شده توسط حاکمیت، مرتکبشوندگان آن تحت تعقیباند. مختلکنندگان نظم عمومی جامعه، برهمزنندگان قوانین ترافیکی، تولیدکنندگان آلودگیهای زیست محیطی و تهدیدات بهداشتی همه و همه انواعی از حفرههای اجتماعی دولت محسوب میشوند.
در مواردی حفرههای دولت توسط عناصر تشکیلدهنده حاکمیت تولید میشوند که برای نمونه به رشوهگیران دولتی یا استفادهکنندگان نامشروع از قوانین توسط اجزاء حاکمیت میتوان اشاره کرد. در دورهای که حفرههای دولت توسط مهرههای دولت ایجاد میشود حاکمیت به شدت متزلزل است، از قدرت دولت مرکزی کاسته شده و قدرتهای کوچک از چارچوبهای تولید شده خود، به جای قوانین عمومی تصمیمگیری میکنند. چنین شرایطی از طریق نادیده گرفتن قوانین، طفره رفتن از اجرای آن و یا برداشتهای سلیقهای از قوانین صورت میگیرد. تأثیر چنین شرایطی بر ملت، کاهش تدریجی وفاداری مردم به دولت است.
2. حفرههای فرهنگی دولت:
در بسیاری از موارد حفرههای فرهنگی هر دولت، ادامة سلسله حفرههایی است که در سطح جهان تعمیمیافته و در هر سرزمین متناسب با آداب و رسوم و سنن آن جامعه پدیدار میشود. این حفرههای شناخته شده و به صورت سازمانیافته در سطح بینالملل فعال است و به صورت شبکهای عمل میکند؛ مثل شبکههای توزیع مواد مخدر. انواعی از این حفرهها توسط دولتها کنترل میشوند، که مراکز فحشاء از این گونهاند.
بسیاری از دولتها با اعمال کنترلهای خاصی که روی این مراکز دارند از آسیبهای اجتماعی که میتواند نهایتاً تهدیدی برای قدرت دولت باشد، جلوگیری میکنند. بعضی از انواع این حفرهها نیز به طور آشکار مورد حمله دولتها هستند و دولتها تسلط بر سرزمین و حاکمیت خود را از طریق مبارزه با این حفرهها برای مردم خود تشریح میکنند. مراکز توزیع مواد مخدر در شهرهای بزرگ از جملة این حفرهها هستند. همچنین از مراکز و سازمانهای غیررسمی و زیرزمینی خرید و فروش انسان به عنوان نمونة دیگر میتوان یاد کرد.
در مقابل با حفرههای فرهنگی هر دولت، ملتها دو نوع واکنش نشان میدهند. به آن دسته از حفرههای فرهنگی دولت که هدف اصلی آن تهدید حاکمیت است و درصدد تغییر ماهیت حکومت است، ملتها کمتر به واکنش میافتند. زیرا اولاً این حفرهها را تهدیدی برای خود به حساب نمیآورند که در از بین بردن آن با دولت همسو میشوند و ثانیاً وظیفه دولت را مقابله با این حفرهها میدانند. اما در مقابل برخی حفرههای فرهنگی که بر اصالتهای ملی یک ملت لطمه میزنند و یا سلامت جامعه را تهدید میکند، با دولت همکاری میکنند.
3- حفرههای سیاسی دولت:
حفرههای سیاسی دولتها عمدتاً حلقههای مخالف با حکومتاند که دامنه عملیات آنها از نقد بر عملکرد دولتها در قالبهایی سازماننیافته تا حلقههای براندازی دولت به صورت سیستمی است.
حفرههای سیاسی همواره خطرناکترین حفرهها برای هر دولتاند زیرا توجه تمامی عناصر آن متوجه قدرت حاکمه است. برخلاف حفرههای فرهنگی و اجتماعی که به شدت فراگیر و بستر آن مردماند، اعضاء سازمانهای سیاسی مایلند با حداقل خسارت به مردم ارعاب و تهدید را برای حاکمیت ایجاد کنند. در مقابل توجه دولتها به این حفرهها نیز بیش از سایر حفرهها است. ایجاد سازمانهای جاسوسی توسط دولتها، حاکی از نگرانی حاکمیت از حفرههای ایجاد شده و نشده سیاسی است.
4- حفرههای اقتصادی دولت :
حفرههای اقتصادی حفرههایی هستند که وجود آنها در هر دولت، فقر عمومی ملت را درپی دارد. این حفرهها برخلاف حفرههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود تهدیدی برای دولت نیستند، اما تأثیر وجود آنها اقتدار حاکمیت را کاهش میدهد. این حفرهها چه در درون حاکمیت به وجود آیند و چه در برون از حاکمیت پدیدار شوند، اقتدار دولت را در درازمدت کاهش میدهد و روند کوچک شدن فضای حاکمیت دولت را درپی دارد. نمادهای حاصل از حفرههای اقتصادی را در حواشی شهرهای بزرگ به خوبی میتوان مشاهده کرد. متناسب با شناخت ملتها از حفرههای درون دولتی، اعتماد مردم از حاکمیت سلب میشود. این سلب اعتماد علاوه بر اینکه اقتدار دولت را کاهش میدهد، زمینة ایجاد حفرههای اقتصادی در سطح جامعه را به دنبال دارد.
در آمریکا کارتلهای نفتی در درون جناح جمهوریخواه که از آنها به عنوان «بازها» یاد میکنند، نمونهایی از حفرههای درون حاکمیت است. در ایران بارزترین نمونه، شرکتهای غیردولتی است که 62 درصد از بودجة سالیانة ملت را میبلعد و هر سال نیز با زیان انباشته روبروست. حفرههای اقتصادی برون دولتی عمدتاً به نوعی وابسته به حفرههای اقتصادی درون دولتی بوده و به طور پنهان از حمایت آنها برخوردارند. وضع برخی قوانین مثل بخشودگی مالیاتهای شرکتهای بزرگ که ورشکستگی ملتها را در پی دارد اغلب توسط حامیان حفرههای اقتصادی بیرونی صورت میگیرد که در درون حاکمیت از قدرت و نفوذ زیاد برخوردارند.
وقتی نظارت دولت را به «حفرههای دولت» ردهبندی میکنیم، ملاحظه میشود که دولتها تلاش دارند در درجه اول حفرههای سیاسی را قبل از پدیدار شدن از بین ببرند. سپس حفرههای فرهنگی را متناسب با تقویت اقتدار خود پذیرفته، ساماندهی کرده یا به مبارزه علنی آن بپردازند، آنگاه حفرههای اجتماعی را که عمدتاً تهدیدی برای جامعه است و کمتر توجه آن به حاکمیت میباشد با حداقل هزینه کنترل کنند و بالاخره از کنار حفرههای اقتصادی تا جایی که حاکمیت آنان را تهدید نکند، بگذرند و گاهی نیز در تقویت این حفرهها مشارکت کنند.
واگرایی سنتی و تنشهای منطقهای ـ حاشیهای در ایران:
در قبل گفته شد که تنشهای منطقهای عموماً در آن دسته از واحدهای سیاسی صورت میگیرد که هنوز هویت ملی نتوانسته جایگزین هویتهای منطقهای یا محلی شود. واحدهای سیاسی که از چنین ویژگی برخوردارند عمدتاً روند تکاملی ملتسازی را طی نکردهاند. آنها یا توسط یک رهبر مقتدر تشکیل شدهاند و یا بر اثر سیاستهای استعمارگران شکل گرفتهاند. این کشورها مفهوم ساختگی دولت ـ ملت را دارند اما چون تلاش برای ایجاد یک ساختار جدید از حاکمیت توسط آحاد ملت، انجام نگرفته است؛ ملتها چنانچه از یک هویت قومی یا زبانی یا دینی قوی برخوردار باشند نسبت به دولت مرکزی واگرایی دارند، و خود را برخوردار از یک هویتی محلی میدانند که مایلند این هویت را در نزد سایر ملل مطرح کنند. عوامل دیگری نیز در تقویت هویت محلی تأثیرگذارند که از آن جمله میتوان به مرزهای بینالمللی تحمیلی اشاره کرد.(6) اینگونه مرزها عمدتاً براساس سیاستهای قدرتهای جهانی به ویژه در اواخر دوران استعمار و اوایل قرن بیستم شکل گرفته است. توسط این مرزها در بعضی مناطق یک گروه قومی به دو یا سه پاره تقسیم شدند و هر قسمت تحت حاکمیت یک دولت درآمد. بدین ترتیب هویت قومی آنها که با گسترة سرزمین مسکونیشان انطباق داشت بکلی مورد چالش دولتهای جدیدی قرار گرفت که بر آنها حاکم شده بودند. بدین ترتیب واگراییهای منطقهای شکل میگیرد. این واگراییهای منطقهای است که اگر عمق آن به جنگهای داخلی بکشد از نظر مک کول[†] عنوان «جنبشهای جدایی طلبانه» میگیرد.(7)
در ایران چند نمونه از این منابع واگرا قابل شناسایی است. اولین و نگران کنندهترین منطقه واگرا از نظر حاکمیت گذشته، کردستان ایران بود. جایی که بخشی از کردهای یک سرزمین وسیع آریایینشین(8) توسط مرزهای بینالمللی از بخشهای دیگر آن جدا افتاده است اما انسان هم نژاد کرد در سراسر این سرزمین بدون توجه به مرزهای سیاسی با هویتی کردی، خود را شناخته و میشناساند. لیکن نام کردستان یعنی سرزمین کردها، نام یک کشور مستقل و محدود به مرزهای مشخص سیاسی نیست. در درون کردستان مردمانی زندگی کرده و میکنند که اکثرشان دارای اصل و مبدأ نژادی واحدی هستند و این نام را از قرن دوازدهم میلادی توسط سلطان سنجر آخرین پادشاه سلجوقی به خود گرفتهاند. زمانی که این خطه به عنوان یک ایالت محسوب و مرکز آن قلعه بهار واقع در شمال غربی همدان شد، ایالت کردستان ولایات همدان، دینهور و کرمانشاه را در مشرق کوههای زاگرس و شهرهای زور و سنجاب را در مغرب آن کوهستان دربر میگرفت.(9) قبل از آن موقعیت مکانی این قلمرو میان دو امپراطوری رم و ایران، از گذشته دور این قلمرو را عرصة منازعات میان قدرتها قرار داد. افراد مسلحی از کردها برای امپراطوری رم و افرادی برای پادشاهی ساسانی به سلاح تجهیز شدند.(10) غلبه اسلام بر تمامی سرزمینهای خاورمیانه امروزی در دورة امپراطوری اسلامی، کردها را در تقسیمبندی جهان آن روز که به دو بخش دارالاسلام و دارالحرب تقسیم شده بودند، در قلمرو دارالاسلام قرار داد. تقویت هویت دینی در کردهای آن زمان، چونان همه مسلمانان، سبب قیام افرادی چون صلاحالدین ایوبی به عنوان یک مسلمان بر علیه غیرمسلمانان شد.
با پدیدار شدن و توسعه یافتن شاخههای مختلف مذهبی در دارالاسلام، دوباره هویتهای قومی و محلی احیاء شد بطوریکه در قرون ششم و هفتم چندین نزاع میان اقوام ترک و ایران رخ داد. جالب آنکه نواحی کردنشین عرصة منازعات بود و کردستان همان نقشی را یافت که در دوران امپراطوریهای رم و ایران به عهده داشت و دوباره کردها به نفع قدرتها تقسیم شدند و به نزاع با هم پرداختند.
شکاف عمیق شمالی ـ جنوبی میان دارالاسلام در زمان عثمانیها و صفویه دو قلمرو جدیدی را در درون قلمرو اسلامی شکل داد که یکی قلمرو غرب (عثمانی) با محوریت تبعیت از خلفا و دیگری قلمرو شرق (ایران) با محوریت تبعیت از اهل بیت پیامبر بود. اوج منازعات میان این دو قلمرو نیز در سرزمین کردها رخ میداد. در جنگ چالداران دولت عثمانی با یک تاکتیک جدید رؤسای 25 قبیلة کرد را با خود هم جهت کرد و شاه اسماعیل که به همنژادان خود پشت کرده بود در جنگ شکست خورد. اما از اواخر قرن هفدهم دولت عثمانی نیز به کردها پشت کرد و تا قرن نوزدهم که امیرنشینهای کردی را تبدیل به ایالات خود کرد تسلط بر آنان را ادامه داد. از اواخر قرن نوزدهم بود که کردها به همنژادان خود روی آوردند و در درگیریهای میان قاجارها و بختیاریها و افشاریها و زندیها مشارکت کردند.
فروپاشی دولت عثمانی همراه با فرآیند دولتسازی در خاورمیانه از یک طرف و احیاء قومگرایی در درون آن امپراطوری از طرف دیگر، تفکر ایجاد یک دولت مستقل کرد را در میان کردهای قلمرو عثمانی احیاء کرد.(11) اما سپرده شدن تصمیمگیریها به دست قدرتهای فاتح در جنگ جهانی اول، ایجاد یک دولت ـ ملت با هویت کردی را به آرمانی دست نیافتنی تبدیل کرد و مناطق کردنشین میان دو کشور ترکیه و عراق تقسیم شد و منشأ شورش در مناطق کردنشین عثمانی گردید. به تدریج هویتخواهی محلی که از دو بخش کردنشین عراق و ترکیه آغاز شده بود در جنگ دوم جهانی با طرح خودمختاری خواهی کردها به ایران نیز کشیده شد. جالب آنکه اولین جمعیت کردی در ایران که طلب خودمختاری میکردند (یعنی جمعیت رستاخیز کرد، سال 1319) از جانب کردهای عراقی (حزب هیوا) تقویت میشدند. جمعیت رستاخیز کرد، حزب دمکرات کردستان و جمهوری خودمختار کردستان به مرکزیت مهاباد، ثمره تسلط قوای اتحاد جماهیر شوروی در شمال ایران بود. بنابراین کشیده شدن دامنه شورش کردهای عثمانی به ایران با تسلط کمونیستها به شمالغربی کشور و اوضاع و احوال بینالمللی زمینه واگرایی منطقهای را در کردستان ایران فراهم کرد. بدینترتیب کردستان اولین و نگران کنندهترین منطقه واگرا در دوران پهلوی شد. کنترل این منطقه واگرا، با ورود ارتش در زمستان 1324 به مهاباد و با سقوط جمهوری خودمختار مهاباد آغاز شد. پس از آن شاه در چارچوب سیاستهای آمریکا در منطقه، کردها را وسیله چالش دولت عراق که در آن زمان متحد قدرت شرق بود، قرار داد. به دنبال آن بزرگترین امتیاز مرزی را که همان تعیین خط تالوگ در اروندرود به عنوان مرز میان ایران و عراق است (قرارداد 1975 الجزایر) را به دست آورد. سقوط دولت شاه که گمانه ضعف نظام نوپای جمهوری اسلامی را برون مرزهای ایران قوت بخشیده بود به اولین منطقه واگرای کشور یعنی کردستان سرایت کرد و برای سالها کردستان، ایران را دچار بحران کرد. در آن سالها کردستان دوباره عرصة نزاع میان مخالفین دولت ایران با طرفداران آن شد. موفقیت دولت مرکزی در عملیات مرصاد، دوباره حس واگرایی را در کردستان تضعیف و به دنبال آن مشارکت دادن کردها در تصمیمگیریهای ملی در طول دو دهه انقلاب همگرایی آنان را با دولت مرکزی قوت بخشید.
دومین منطقه واگرا از نظر حاکمیت گذشته منطقه بلوچستان بود. جایی که مورد طمع روسها برای دسترسی به آبهای آزاد و مورد توجه انگلیسها به منظور راهیابی به شبه قارة هند بود. جریان انتقال خط تلگراف انگلیس به هندوستان و دست زدن به تصرفاتی در بندر گوادر توسط آن کشور که به از دست دادن دو محل گج و گوادر توسط ناصرالدین شاه تمام شد و بدین ترتیب قسمتی از خاک ایران جدا گردید، منجر به تعیین بخشی از مرز میان شبه قارة هند با ایران از چهارم سپتامبر 1871 شد.(12) تجاوزات گاه به گاه دست نشاندگان انگلیس در هندوستان به خاک ایران چون تصرف ناحیة ماشکید کناربسته، کوهک، اسفندک و میرجاوه چالشهای دائمی انگلیس در سرحدات شرقی ایران بود. گرچه غائلة تجاوزات دائمی انگلیسها به ایران با تشکیل کشور پاکستان در سال 1947 به حداقل رسید و بالاخره در سال 1959 مرز میان دو کشور تعیین شد اما از آنجا که از بدو آزادی پاکستان اکثریت مردم بلوچ پاکستان خواهان تشکیل یک کشور مستقل به نام بلوچستان بزرگ شدند، نگرانی دولت مرکزی ایران نسبت به احتمال واگرایی مردم بلوچستان شدت گرفت. آزادیخواهان بلوچستان پاکستان با ایجاد حزب در جهت استقلال این منطقه با دولت مرکزی خود نزاع میکردند و تا به قدرت رسیدن ژنرال ایوبخان در پاکستان، این منازعات ادامه یافت. مبارزات پیگیر ارتش ایوبخان در بلوچستان منجر به دستگیری و اعدام استقلال طلبان بلوچ شد. حتی سرکوبی بلوچها، بویژه توسط پنجابیها که بخش عمدهای از ارتش پاکستان را تشکیل میدادند، صورت میگرفت. این مسئله تا آنجا پیش رفت که موجب بمباران منطقة گرمک و چند پایگاه چریکی بلوچها شد. در مقابل اتحاد بلوچها با بنگالها در انتخابات، منجر به جدایی بخش شرقی پاکستان از بدنة اصلی آن شد و خشم دولت مرکزی پاکستان را نسبت به بلوچها شدت بخشید. با روی کار آمدن ذوالفقار علی بوتو، حکومت ایالتی بلوچستان به فردی بنام غوث بخش بیزنجو واگذار شد که تصمیم به تشکیل دولت مستقل بلوچستان را داشتند دولت ایران با آگاهی از چنین تصمیمی از بوتو درخواست کرد تا حکومت ایالت بلوچستان غیرقانونی اعلام شود. با غیرقانونی اعلام کردن حکومت بیزنجو توسط بوتو، آن هم پس از سفر بیزنجو به تهران، ستیز میان طرفداران وی با ارتش پاکستان ادامه یافت. با یک تاکتیک توسط دولت مرکزی پاکستان، میان بلوچها که دشمنی دیرینه با پشتونها داشتند ایجاد اختلاف شد و در نهان به حمایت از پشتونها در مقابل بلوچها، همجهت نزاع بلوچها را که هدف آنها استقلال بلوچستان بود تغییر داد و هم قوای آنان را تضعیف کرد. خرید اسلحه از شوروی توسط بلوچها، تشکیل سازمان زیرزمینی بی.ال.اف که در آن به آموزش چریکی میپرداختند و سازمان دانشجویی بی.اس.او سبب شد تا دوباره نگرانی حاکمیت ایران نسبت به واگرایی بلوچها تشدید شود. اما از آنجا که شهر کویت و سایر مراکز پشتوننشین هدف بلوچها بود، غارت و کشتار توسط آنها متوجه پشتونها بود و تا آنجا پیش رفت که در کویت حکومت نظامی توسط حکومت ایالتی بلوچستان اعلام شد. به هر حال دکترین شوروی که سعی میکرد پیوسته فضای سیاسی را ناآرام و ناپایدار نگه دارد در منطقه بلوچستان پاکستان اجرا و گاه دامنه آن به نواحی مرزی ما نیز کشیده میشد(13) و خطر واگرایی را افزایش میداد. مهمترین تاکتیک شاه در آن زمان برای جلوگیری دامنه مناقشات بلوچ و غیربلوچ به ناحیه بلوچستان ایران، محروم نگه داشتن همهجانبه آن خطه بود. این رشد نایافتگی به ویژه در زمینه دانش از یک طرف و کنترل و مراقبت توسط جاسوسان و ارتشیان از طرف دیگر همراه با تشدید اختلافات میان قبیلهای، اهرم کنترل وقوع جنبشهای استقلالطلبانه در این منطقه شد. در مقابل عملیات زیرزمینی دولت شوروی با ترتیب «کی پرسنل» تلاشی برای خارج کردن منطقه از حاکمیت ایران بود. مناطق دیگری چون آذربایجان، خوزستان و بخشهای ترکمننشین از جمله مناطقی بودند که زمینه رشد جنبشهای واگرایانه و«مرکزگریزانه»(14) در آنجا وجود داشت.
ایجاد جمهوریت در ایران آنهم با یک ماهیت دینی کلید موفقیت برای حکومت مرکزی در چرخش مناطق واگرا به مناطق همگرا شد. استقلالخواهی و جداییطلبی به چانهزنی و سهمخواهی در تقسیمسازیها و تصمیمگیریهای ملی، منطقهای، محلی تغییر یافت. مشارکت مردم قلمروهای حاشیهای با انتخاب نماینده برای مرکز تصمیمگیریهای ملی (مجلس شورای اسلامی) آغاز شد و با تصویب قوانینی به نفع مناطق محروم رو به گسترش نهاد. اوج همگرایی ملی سهمبری داوطلبانه در طول جنگ میان ایران و عراق مشاهده میشود. دورهای که مفهوم قلمرو مؤثر ملی نه برحسب توسعه اقتصادی(15) بلکه برحسب تمامیتخواهی ارضی قلمرو ملی، ادراک شد. استمرار جمهوریت اسلامی در ایران هنوز هم همگرایی ملی را تقویت میکند. تکیه بر علت وجودی، انطباق علت وجودی و اندیشه سیاسی، تکیه بر تداوم سرزمین و تاریخ مشترک، ایرانیگرایی و نخوت ملی، نظام متمرکز حکومتی، ساختار نظام درآمدی ـ هزینهای اقتصاد ملی موانعی برای به وجود آمدن تنشهای منطقهای شد.
اما آنچه نگرانیهای سنتی قلمروخواهی محلی را برای دولت جدید محو کرده و در مقابل نگرانیهای دیگری را جایگزین نموده است، حفرههای دولت، مناطق ملالآور و نقاط جرمزا است.
ایران، حفرههای دولت، مناطق ملالآور و نقاط جرمزا:
در هژمونی جهانی سه نوع رفتار با ساکنین خارج از کنترل امپراطوریها و بعد از آن دولتها قابل مشاهده است:
1. استفاده ازساکنین سرحدات وقلمروهای حاشیهای امپراطوریها برای جاسوسی درقلمرو مؤثر امپراطوری، یا متحد کردن آنها به منظور از کار انداختن و کاهش احتمالی فرمانبرداری از مرکز. این رفتارسنتی تا قبل از پدیدار شدن نظام دوقطبی درمنازعات میان قدرتها رواج داشت ونمونههای فراوانی از آن درتاریخ ملتها مشاهده می شود.
2. تشویق ساکنین مناطق حاشیهای دولتها به قلمروخواهی و استقلالطلبی سرزمینی که به صورت مرکزگریزی و واگرایی در قالب جنبشهای قومی، مذهبی و نژادی نمودار میشد. این رفتار در دوران شکل یافتن دولت ـ ملتها و پس از آن تسلط نظام دوقطبی بر جهان رواج یافت. وجود جنبشها در کشورهای خارج از سلطة دو قدرت جهانی یا با کارایی کم برای قدرتهای مسلط جهانی در دوران نظام دوقطبی نمونههایی از این رفتار است.
3. ایجاد حفره در درون دولتها به منظور تضعیف قدرت حاکمه و توسعه مناطق ملالآور و جرمزا هم در منطقه کارآمد کشور و هم در قلمروهای حاشیهای. این رفتار پسامدرن در دورة گذار کنونی رواج دارد. در این رفتار که بُعدی جهانی دارد تمامی دولتهای ملی به چالش کشیده میشوند و این روند تا شکلگیری جدید هژمونی جهانی ادامه دارد.
با یک نگاه کلی و غیر طبقهبندی شده حفرههای دولت در ایران از نظر جنس و ماهیت عبارتند از:
محلهای توزیع مواد مخدر: این محلها در سطح شهرها و روستاهای مختلف ایران، در اندازههای کوچک یا بزرگ پراکندهاند. روزنامهها اخیراً اعلام کردند که مصرف روزانة مواد مخدر صرفاً در تهران به میزان 8 تن در روز میرسد.(16) به نسبت جمعیت شهرها، رشد بیکاری، افزایش جمعیت جوان، پدیدة مهاجرت در قالبهای گوناگون اعم از مهاجرت در قالبهای تعریف شدة علمی یا پدیدة مهاجرت به صورت جدید در قالب فرار جوانان از شهری به شهر دیگر، مصرف مواد مخدر وجود دارد. جالب آن است که در بسیاری از مناطق حاشیهای ایران بویژه حاشیه شرقی کشور که مدخل مواد مخدر است مصرف آن برای ساکنین که اهل تسنناند براساس فتاوای مفتیها منع شرعی دارد.
رشد بیقانونی : سرپیچی از قوانین در ایران، در ابعاد مختلف قوانین اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی، رو به افزایش است و تا آنجا پیش رفته که گاه خود قانون مورد چالش قرار میگیرد. همچنین این پدیده زمینة استفادههای ناصحیح از قوانین را برای متخلفین فراهم آورده است و امکان سوءاستفاده از قوانین موجود را فراهم کرده است. نمونههای فراوانی از این رشد بیقانونی در بعد اجتماعی در برخوردهای گوناگون مردم در زندگی روزمره مشاهده میشود. از تخلفات بسیار فراوان از قوانین راهنمایی و رانندگی گرفته تا سرپیچی از مسئولیتهای پذیرفته شده توسط اعضاء شورای شهر که براساس قوانین شوراها خود ملزم به قانونسازی برای اداره بهتر شهر هستند.(17) در بعد اقتصادی فقدان قوانین تکمیلی برای بهرهبری درست از امکانات اقتصادی دولت برای رشد بخش خصوصی نمونهای دیگر از رشد بیقانونی را بوجود آورده است. نبود سازوکارهای نظارتی در خصوص اجرای صحیح قوانین اقتصادی منجر به رشد بیرویه سرمایه در اختیار درصد کمی از جامعه در مقابل گسترش سریع فقر برای اکثریت جامعه شده است، بطوریکه یکی از برایندهای آن وجود 30 درصد از جوامع شهری به صورت حاشیهنشینی است.(18) در بعد سیاسی گروههای بسیار خودباور تمامیتخواه به سرپیچی از قوانین سیاسی پرداختهاند بطوریکه وراء قوانین شفاف موجود بخشنامههایی برای زیرمجموعههای خود صادر میکنند که محتوای آن نقض قانون رسمی کشور است. نمونههایی از این سرپیچیهای قانونی بویژه در هنگام انتخابات مشاهده میشود.
توسعة محل تبهکاران : علاوه بر محل توزیع مواد مخدر، محلهای تبهکاران به صورت مسلح (اعم از سلاح گرم یا سرد) که به انواع تبهکاری دست میزنند رو به گسترش است. وجود عناصر تبهکار در یکی از پارکهای تهران (پارک لویزان) به صورت یک باند در حال توسعه که علیرغم شناسایی آن توسط دولت بالاخره با ارتکاب قتل و تجاوز، برچیده شد؛ نمونههایی از حفرههایی است که توسط تبهکاران برای دولت ایجاد شده است.(19)
تهدیدکنندگان سلامت جامعه : نوع دیگر از حفرههای دولت، توسط داروفروشان غیرمجاز پدیدار شده و در سطح شهرهای بزرگ رو به گسترش است. حفرههایی که به بهانة کمک به سلامت جامعه، با انواع داروهای غیرمجاز یا تقلبی سلامتی را تهدید میکنند. این حفرهها که سابقاً در یک نقطة هر شهر متمرکز بود امروزه آشکار یا پنهان در همه نقاط شهر در اندازههایی محدودتر پراکندهاند.
شرخرها : حفرههای دیگری برای دولتاند که پول، چک و اصولاً سیستم بانکی را مورد تهدید قرار میدهند.
مکان تولید مشروبات الکلی : این مکانها علیرغم غیرقانونی بودن در تولید مشروبات الکلی که در شرع اسلام و در نتیجه در جمهوری اسلامی ممنوع است، از نظر بهداشتی نیز سلامت جامعه را تهدید میکنند.
مسیرهای قاچاق مواد مخدر : عبور غیرمجاز مواد مخدر از درون کشور به صورت زنجیرهای از حفرههای دولت درآمده است که هر حلقه آن به تنهایی تهدیدی برای امنیت ملی است.
محلهای سکونت افغانهای غیرمجاز : این محلهها مملو از پناهندگان غیررسمی افغانی است که به دلیل حضور غیرقانونی در کشور از یک طرف و نیاز به رفع برخی احتیاجات اولیه خود از طرف دیگر، دست به اعمال غیرقانونی فراوانی میزنند. این اعمال از ساخت و ساز غیرمجاز و با کیفیت بسیار پایین برای سکونت تا ایجاد مدرسه و زندان را شامل میشود. در یک تحقیق میدانی که در سال 1379 توسط یک دانشجوی کارشناسی ارشد بر روی مسائل و مشکلات افغانها صورت گرفت، زندانی در حوالی شهرری کشف شد که توسط افغانهای غیرمجاز ساخته و اداره میشد. جالب آنکه این زندان که توسط یک باند اداره میشد به منظور نگهداری از تازه واردین از افغانستان تا پرداخت مبلغ 3000000 ریال توسط وی بود و جالبتر آنکه در این تحقیق مشخص شد که هر افغانی تازه وارد که با پرداخت مبلغ فوق از زندان آزاد میشود فردای همان روز امکان اشتغال برای وی فراهم است و شاغل میشود.(20)
مراکز تصمیمگیریهای سیاسی بر علیه حکومت : این مراکز نیز در زمرة حفرههای دولت محسوب میشوند. طی چند سال گذشته وجود حفرههای سیاسی که بر علیه حکومت خود را سازماندهی کرده و به برنامهریزی برای چالش حکومت مشغولند رو به افزایش است. حساسیت دولتها منجمله دولت ایران روی حفرههای سیاسی بیش از سایر حفرهها است چرا که وجود آنها به اصل حاکمیت و پایداری دولت لطمه میزند. ایجاد سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی در کشورها عمدتاً به منظور انهدام حفرههای سیاسی در داخل و خارج سرزمین ملی است.
سوءاستفادهکنندگان از دین و قوانین دینی : برخلاف حفرههایی چون باندهای تبهکار که به صورت دسته جمعی عمل میکنند، سوءاستفاده کنندگان از قوانین دینی در قالب برداشتها و قرائتهای مختلف از دین، ابتدا مجوز برداشتی فردی را از هر حکم دینی برای خود صادر میکنند و سپس به استفادههای شخصی از قوانین دینی میپردازند. دریافتکنندگان پولهای کلان برای هزینههای انتخاباتی به منظور رسیدن به قدرت که برای باز پس دادن دیون سیاسی در پوشش دین برای خود مجوزهای خاص صادر میکنند از جمله این حفرهها هستند. چنین حفرههایی در یک دولت دینی خطرناکترین حفرههاست، زیرا تهدیدی جدی برای ماهیت ایدئولوژیکی حکومت است.
احزاب وابسته به دولت که از قدرت ملی برای اهداف حزبی بهره میبرند : این دسته از احزاب نیز حفرههایی برای دولت محسوب میشوند زیرا قدرت حاکمه را با واسطهیابی واسطه از طریق آراء عمومی پدیدار شده است در خدمت اهداف حزبی خود در میآورند و عملاً با از دست دادن اعتماد ملت به دولت، آن را رو به ضعف میکشانند.
چالشگران ساختار حکومتی : گاهی از دل حاکمیت بازیگرانی به قصد چالش اجزاء نظام تلاش میکنند. مهمترین ویژگی این چالشگران ناهمخوانی افقهای دید آنها با ساختار حکومتی است که با رسیدن آنان به قدرت آشکار شده است. این چالشگران عمدتاً با استفاده از روش نقد، اجزاء مختلف یک ساختار حکومتی را تضعیف میکنند. در ایران این چالشگری اکنون متوجه قانون اساسی است. حفرههایی که توسط چالشگران ساختار حکومتی ایجاد میشود عمدتاً حفرههایی فعال است زیرا از منابع قدرت تغذیه میشود.
رانتخواران علمی و آموزشی : اینها حفرههای پنهانی دولتها هستند. از ویژگی این حفرههای پنهانی آن است که شناسایی آنها به دوره حاکمیت نسلهای بعدی انتقال مییابد، اما وجود آنان در تضعیف حاکمیت فعلی تأثیرگذار است. این رانتخواران علمی و آموزشی بدون طی کردن شرایط کسب جایگاههای علمی کشور، آن جایگاهها در اختیار گرفتهاند و نتیجه آن شده که تفاوت قالب و محتوی سبب ایجاد طوفان تضاد در وجود آنها است. اما نسل آینده به ناچار تحت تعلیم آنان و بخشهایی از ساختار قدرت نیز تحت نفوذ آنها است.
متاثرین از فرهنگهای غیرخودی : این حفرههای پراکنده با عملکردهای گوناگون و عمدتاً از نوع حفرههای فرهنگی است. ظهور این حفرهها نیز در شکلهای گوناگون از تولیدکنندگان و توزیعکنندگان موسیقیهای غیرمجاز گرفته تا برهنگی و بردگی فرهنگی در برخی از میدانها و محلات بالا و پائین شهر و تا حضور در لابی بعضی از هتلها برای ارائه خدماتی خاص ظهور یافتهاند.
تولیدکنندگان فیلمهای ضدفرهنگی : اینان نیز از نوع حفرههای فرهنگیاند که در قالب هنر، فرهنگ ملی و بومی و دینی را مورد بیاعتنایی قرار داده و با تولید فیلمهایی از پدیدههای نادر، فرهنگ عمومی جامعه را هدف گرفته و عفت، کرامت و هویت ملی را تخطئه میکنند.
نتیجهگیری (حساسیت دولت به حفرهها):
1. در میان حفرههای چهارگانه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، دولتها بیشترین توجه و حساسیت را به حفرههای سیاسی دارند. چرا که میزان آسیبپذیری قدرت از ناحیه این حفرهها بیش از سایر حفرهها است. در ایران نیز بیشترین حساسیت دولت متوجه حفرههای سیاسی است. کشف سریع خانههای تیمی، کشف جاسوسانی که برای سایر کشورها به جمعآوری اطلاعات میپردازند و تصمیم دولتها برای تسریع در انهدام این حفرهها نشاندهنده حساسیت دولتها بر آنهاست. دولتها با ایجاد سازمانهای عریض و طویل جاسوسی به دنبال کشف حفرههای سیاسیاند. این سازمانها یکی از ارکان مهم دولتها را تشکیل و هر ساله بودجه کلانی را به خود اختصاص میدهند.
2. در مقابل دولتها به حفرههای اجتماعی توجه کمتری دارند. علت عمدة این کم توجهی آن است که خسارت عمدة ناشی از رشد و توسعة حفرههای اجتماعی متوجة جامعه است و نه دولت و قدرت حاکم. دولتها تظاهر میکنند که درصدد مقابله با حفرههای اجتماعیاند اما تأمل در شناسایی و انهدام این حفرهها از طرف دولت نشاندهندة بیتوجهی قدرتها به این حفرهها است.
3. حفرههای اقتصادی حفرههایی است که گاه توسط خود دولتها ایجاد میشود و تا انهدام و برچیده شدن این حفرهها توسط بخشهای دیگر حکومت یا دولت جایگزین ادامه مییابد. البته این رویکردی عمومی برای تمامی دولتها نیست. دولتهایی که پایههای دوام خود را بر رفاهگستری و مردمداری گذاشتهاند، به محض پدیدار شدن حفرههای اقتصادی، آنها را منهدم و از سود سیاسی آن برای استحکام پایههای حاکمیت خود بهره میبرند.
4. کمترین توجه دولتها به حفرههای فرهنگی است. وجود حفرههای فرهنگی گاه منجر به استمرار حکومتها میشود. بنابراین دولتها خود را ملزم به تسریع در برچیدن و انهدام حفرههای فرهنگی نمیکنند و هر اقدامی را به تأخیر میاندازند. گاه دولتها تحت عنوان آزادیهای فرهنگی، خود به ایجاد حفرههایی دست میزنند که گرچه انهدام فرهنگی جامعه را به دنبال دارد اما به تثبیت و دوام حاکمیت منجر میشود. به هر حال حفرههای فرهنگی پایینترین درجه اهمیت را در نزد دولتها دارند و انهدام احتمالی آنها با کمترین انگیزه از طرف دولت صورت میگیرد.
منابع و مأخذ:
1. مویر، ریچارد، درآمدی نو بر جغرافیای سیاسی، ترجمه دره میرحیدر، انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، سال 1379، صفحه 194.
2. همان منبع شماره 1، صفحه 199.
3. درایسدل، آلاسدیر و جرالد اچ. بلیک. خاورمیانه و شمال آفریقا، ترجمه دره میرحیدر، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، سال 1369، صفحه 13.
4. همان منبع شماره 1، صفحه 202.
5. همان منبع شماره 1، صفحه 203.
6. همان منبع شماره 3، صفحه 111.
7. همان منبع شماره 1، صفحه 299.
8. جلاییپور، حمیدرضا، کردستان علل تداوم بحران آن پس از انقلاب اسلامی، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، سال 1372، صفحه 31.
9. نیکیتین واسیلی، کرد و کردستان، ترجمه محمد قاضی، انتشارات نیلوفر، تهران، 1366، صفحه 75.
10. همان منبع شماره 9، صفحه 386.
11. عنایت، حمید، سیری در اندیشه سیاسی عرب، انتشارات امیرکبیر، سال 1363، صفحه 228.
12. یغمایی اقبال، بلوچستان و سیستان سرزمین مردمان نژاده، صفحه 68.
13. پیشگاهیفرد، زهرا، عوامل جغرافیایی مؤثر در مرز بلوچستان، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران مرکز، سال 1368، صفحه 18.
14. Hartshorn, R. (1950), The Functional Approach in Political Geography Annals of the Association of American Geographers (40) 95-130.
15. همان منبع شماره 1، صفحه 197.
16. روزنامه کیهان، شماره 17494، یکشنبه، 28 مهر ماه 1381.
17. روزنامه کیهان، شماره 17540، سهشنبه، 12 آذر ماه 1381.
18. روزنامه جوان، چهارشنبه، یکم آبان ماه 1381، صفحه 5.
19. روزنامه کیهان، یکشنبه، 5 آبان ماه 1381.
20. اردستانی، فاطمه، بررسی پراکنش و پیامدهای ناشی از حضور اتباع افغانی در شهرستان ری، پایاننامه کارشناسی ارشد، واحد تهران مرکز دانشگاه آزاد اسلامی، سال 1380.