ژئوپلیتیک افغانستان

وبلاگ انجمن ژئوپلیتیک افغانستان

ژئوپلیتیک افغانستان

وبلاگ انجمن ژئوپلیتیک افغانستان

هویت و امنیت در آسیای مرکزی و افغانستان

بسم الله الرحمن الرحیم

هویت و امنیت در افغانستان و آسیای مرکزی


دکتر سردار محمد رحیمی ؛ استاد دانشگاه  و کارشناس در مسایل ژئوپلیتیک و مطالعات منطقه ای

بسیار خوشحال هستم که در دومین نشست کنفرانس مکتب امنیتی هرات در خدمت شما هستم.

عنوانی را که من روی آن تمرکز خواهم داشت "هویت و امنیت در آسیای مرکزی وافغانستان" است. این بحث را به این خاطر رویش تمرکز کردم که از نظر من، رابطه بین افغانستان و آسیایی مرکزی یک رابطه مبهم و گنگ است. بخشی از این ابهام و گنگ بودن بر می گردد به شرایطی که آسیایی مرکزی در دوران اتحاد جماهر شوروی در تحت دوران جنگ سرد و قبل از آن ااشته است. بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی، کماکان این ابهام  در سایه روابط افغانستان و آسیای مرکزی وجود دارد. فکر میکنم بخشی از این ابهام بر می گردد به چالشهای هویتی‌ای که در روابط میان افغانستان و آسیایی مرکزی وجود دارد و پرداختن بر آن کمک می کند تا اینکه ببینیم چگونه بتوانیم بر ان فایق آییم و دورنمای روابط ما در آینده چگونه خواهد بود؟ یا اینکه بتوانیم در شکل دهی روابط بین افغانستان و آسیایی مرکزی امیدوار باشیم و اینکه در آینده این وضع امنیتی چگونه پیش خواهد رفت.

 فرضیه ما این است که عناصری هویتی مختلف باهمدیگر در سطح منطقوی و ملی، یعنی در واقع آسیای مرکزی و افغانستان  در طول هم تعریف نشده اند، بل در عرض هم بوده و این در عرض هم بودن باعث تضاد و تشدید چالشهای امنیتی میان افغانستان و آسیایی مرکزی خواهد شد. این را به صورت مفصل در ادامه توضیح خواهم داد.

رابطه هویت و امنیت، یک رابطه بسیار پیچیده است، رابطه تو در تو، کما اینکه؛ شما ببینید از هر زاویه که نگاه بکنید، می بینید این دو عنصر با هم پیوستند و ارتباط دارند سوال این است که آیا نگاه امنیتی باعث شکل گیری هویت می شود و یااینکه هویت است که فضای امن را برای یک جامعه و یا یک دولت به وجود می‌آورد. این دولت های هستند که خواستگاه سیاسی هویت را شکل می دهد و هویت جمعی را تعریف می کند. بیشتر مطالعاتی که صورت گرفته، تاکیدش بر این است که چون از منظر سازه انگاری چگونه ارزشها و مفکوره های که نخبگان سیاسی دارند، عاصر فرهنگی، ارزشی، ایدولوژیک و هویتی می توانند زمینه شکل دهی امنیت را فراهم کند، به خصوص بعد از جنگ سرد باتوجه به نقش آفرینی بازیگر های جدید مثل قومیت و مذهب در مسایل امینیتی که این مسایل در واقع پر رنگ تر شده است. اما، به نظر من بعد دیگر این موضوع هم بسیا مهم است. اینکه نگاه سیاسی نیز در شکل دهی هویت بسیار نقش دارد. اینکه کمک کند ما را تا بهتر بفهمیم و در جغرافیای سیاسی که ما و شما زیست می کنیم، آینده امنیتی در روابط ما با همسایگان یا حوزه های منطقه‌ای چگونه خواهد بود. چون هویت، خود یک بحث سیاسی و امنیتی است. در واقع از فرهنگ، ایدئولوژی، ارزش های دینی و مذهبی و نژادی و در طول تاریخ هم دولت ها با توجه با درکی که از منافع خود داشتند تلاش کردند که هویت جمعی را به نام هویت ملی شکل بدهند. اما مسیری که در اروپا شکل یافته برای شکل گیری دولت ها و هویت ملی، با مسیری که در خاور میانه، آسیایی میانه در واقع شکل می گیرد، کمی متفاوت است و این تفاوت ما را کمک می کند که ما بفهمیم با چه وضعیتی مواجه هستیم. در اروپای غربی روند تکاملی دولت و بعد هویت ملی را قسمی است که در ابتدا خودآگاهی جمعی که بعضی ها می گوید ناشی از صنعت چاپ است یا رسانس که باعث میشود در اروپا دولت های شکل بگیرد که پیشامد دولت، ملت است. یعنی ملت های که ناشی از خودآگاهی دوران رسانس یا صنعت چاپ به وجود آمده و درکی از هیت جمعی دارند و این ها برای تامین امنیت خودشان دولت می سازند و این دولت ها نمادی از هویت جمعی انها است و در واقع دولت های ملی است. مثلاً، فرانسه، جرمنی، ایتالیا، انگلستان و ... اما وقتی ما  مراجعه می کنیم به آسیایی میانه و خاور میانه، برعکس است. تجربه دولت سازی در اکثر کشورهای آسیایی بعد از جنگ جهانی اول و بعد از جنگ جهانی دوم است. در این جا هم اکثر کشورهای پسا استعماری محسوب می شود که مرزهای شان هم مرزهای تحمیلی و مصنوعی است. این مرزهای تحمیلی و مصنوعی تلاش می کند که در واقع، در چارچوب جغرافیایی سیاسی که انسان ها روی آن بحث می کند، یک هویت جمعی بسازد به نام هویت ملی و این تلاش، تلاش دوامداری است که در طی بیش یک قرن گذشته در خاور میانه، آسیایی میانه و در جنوب آسیا به شکل های مختلف ادامه دارد. بنابر این، شکل دهی هویت ملی در کشورهای ما و حوزه ما امر بسیار مهم است که دولت ها مسئولیت آن را دارد و بسیار به آن تأکید می کند در حالیکه در غرب، هویت جمعی از قبل وجود داشته و بعد دولت ها ایجاد شده تا این هویت جمعی را تأمین امنیت کنند. اما در اینجا برعکس است. دولت ها به وجود آمده است که تلاش نمایند تا برای امنیت خودشان، هویت جمعی و ملی را شکل دهند.

این رابطه دوسویه بین امنیت و هویت، به وجود می آید. اگر بخواهیم یک نگاهی به آسیایی مرکزی و آسیای میانه داشته باشیم، در سه دوره دوره تزارها، دوره شوروی و دوره بعد از فروپاشی اتحاد جماهر شوروی و پایان جنگ سردقابل رصد است.

 قبل از دوران اتحاد جماهر شوروی،تزار ها نگاهی امنیتی در رابطه به مسئله هویت اسلامی خان نشین های آسیایی میانه داشته است و این مسأله باعث می شد که تضادها و موضوعات بسیاری در این حوزه برای تزارها وجود داشته باشد. در زمانیکه خان نشین ها سرکوب شدند و تحت اداره اتحاد جماهر شوروی و جمهوری های اتحاد جماهر شوروی قرار گرفتند تلاش اتحاد جماهر شوروی این بود که بتواند از باز تجربه غربی یعنی همان تجربه دولت و ملت، در داخل جمهوری های آسیآیی میانه با شکل دهی جمهوری تاجکستان، ازبکستان و قزاقستان، آن تجربه را به عنوان یک تجربه بازدارنده برای اینکه مانع شود تا باز مسلمان های آسیایی میانه همبستگی پیدا کند و اسلام به عنوان یک عامل هویت بخش و متحد کننده این ها را در مقابل شوروی نخیزاند. به همین خاطر از این تجربه غربی استفاده کردند برای شکل دهی جمهوری ها. اما، بعد از فروپاشی اتحاد جماهر شوروی تأثیری که ان روند، البته این نکته را فراموش نکنیم که همان نگاه تزار ها به آسیایی میانه، بخش آن تأثیر گذشت روی هویت جمعی که ما امروز داریم. مثل افغانستان که اساساً شکل گیری افغانستان در اثر رقابت بین انگلیس و روس در قرن 19 در زمان امیر عبدالرلحمان خان و مرز دیورند، مرز ما با ایران و مرز با دریایی آمو و  نمود واقعی و عینی این مساله است که افغانستان هویت سیاسی خودرا در واقع وامدار رقابت روسیه و انگلیس است که در قرن 19 شکل گرفت. بنا براین، چگونگی نگاه دولت ها نقش بسیار مهم دارد به شکل دهی هویت ملی و یا هویت جمعی دولت ها و جغرافیای سیاسی که امروز ما در آسیای میانه، خاور میانه و جنوب آسیا می شناسیم.

 بعد از جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهر شوروی، کماکان جمهوری های آسیای میانه تجربه های جدید راشروع کردند با استفاده از روند تاریخی که آنها از دوران تزارها و بعد دوران شوروی داشتند. این دولت های ملی تلاش کردند که با یک رویکرد سکولار در حوزه دولت مداری بتواند با تاکید به عنصر قومیت، حکومت داری و دولت داری رابه پیش ببرند و اما عنصر مذهب در کشور های آسیایی میانه به عنوان یک عامل تهدید محسوب میشد برای امنیت ملی شان. یعنی میتواند مقایسه شود که میان افغانستان و کشورهای آسیای میانه، عنصر مذهب چگونه نقش بازی می کنند، به عنوان عنصر جدید در امنیت ملی و تأثر آن به تعاملات کشور، چگونه خواهد بود. در اکثر کشورهای  آسیای مرکزی نظام شان سکولار است و در این قالب، مبنایی که آنها در هویت ملی تعریف کرده است، قومیت بوده است. مثلاً، تاجکستان، تاجک ها، ازبکستان، ازبک ها و هرچند که چالشهای قومیت در کشر های آسیای مرکزی کم و بیش وجود دارد. مثلا در ازبکستان و تاجکستان کم و بیش وجود داشت که در این اواخر نسبتاً حل شده و فضا بازتری به وجود آمده، اما خیلی بغرنج نیست. بیشتر، قومیت به عنوان عامل امنیت زایی برای دولت ها تعیین شده است(حد اقل در کشورهای همسایه ما مثل، ازبکستان، تاجکستان و قزاقستان). اما، عامل مذهب یک عامل تهدید زا و امنیت زدا هم است و تا امروز هم که می‌بینیم و تا همین پیشتر تجربه کشور تاجکستان را مثال دادند، به نوعی برای مانشان داد که چالش مذهبی بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به نوعی دولتهای کشور های آسیایی میانه تلاش داشتند که رجوع کنند به گذشته شان و آن گذشته دینی و اسلامی خودشان را احیا کنند. اما دولت های که پایدار باقی ماندند و این تلاش ها وجود داشت برای دوام دولت های که در دوران اتحاد شوری به نام جمهوری ها وجود داشتند و اکثر همان افراد بعداً به عنوان روئسای جمهور باقی ماندند، باعث شد این شیرازه نباشد و ما شاهد شکل گیری دولتهای اسلامی با رویکرد سنتی و با رویکرد افراطی در آسیای میانه نباشیم و این یک نقطه قوت بود در آسیایی مرکزی و تجربه خوبی که از دوران اتحاد جماهر شوری باقی ماند. به همان خاطر، قبل اینکه حادثه 11 سپتامبر اتفاق بیافتد، نهضت اسلامی تاجکستان، نهایتاً سرکوب شد. گروه های اسلامی دیگر ضعیف بودند. اما بعد از 11 سپتامبر با مطرح شدن القاعده و بعد از آن گروه افراطی مثل طالبان در افغانستان و گروه های سلفی دیگر در خاور میانه، اینها باعث شدند که زمینه برای سر ریزی گروه های اسلامی از آسیایی میانه به خاور میانه که امروز بیشتر از 50 درصد از اعضا و رهبری گروه های داعش در سوریه را افرادی با ریشه آسیای مرکزی دارد. این نشان میدهد که چالشهای مذهبی در آسیاییی مرکزی وجود دارد و اماف قومیت عامل امنیت زا شده است.

در افغانستان اما دولت ما اسلامی است. سه کشوری اسلامی داریم(ایران، پاکستان و افغانستان) بنابراین، مذهب به عنوان عامل امنیت زدا و یا چالش زا برای ما محسوب نمی شود، بلکه به عنوان یک پوشش امنیتی محسوب می شود. در حایکه در آسیایی مرکزی، برعکس این عامل یک چالش محسوب می گردد. بنا براین، قومیت در کشور ما یک عامل امنیت زدا و چالش زا محسوب می شود. برعکس اینکه قومیت در آسیایی مرکزی، قومیت یک عامل امنیت زا محسوب می شود. پس اینهارا وقتی مقایسه می کنیم، می‌بنیم که این عناصر هویتی در بین آسیای مرکزی و افغانستان در عرض همدیگر قرار داشته و این در عرض هم تعریف شدن باعث میشود که چالشهای امنیتی در دراز مدت قابل حل به نظر نرسد و قابل تشدید باشد. این نگاه و این رویکرد کمک می کند تا ما آن ظرافت ها و آن موانع و مکشلاتی که در روابط بین افغانستان و  آسیای مرکزی است را خوبتر درک کنیم و با این نگاه به این سمت باشیم که اگر ما نتوانیم عناصر هویتی را در افغاستان و آسیایی مرکزی در طول هم در یک دایره تعریف کنیم. هویت یعنی من و بعد میشود ما. و این "ما" هرچه بزرکتر میشود، ما باهم نزدیک تر میشویم. این دایره هرچه کوچکتر شود، دیگری غیر میشود و این غیر در واقع مرجع تهدید و نا امنی است.  فعلا در افغانستان در وضعیتی قرار گرفته ایم که این دایره هویتی ما محدود است و محدود بودن این دایره محدود که البت با ایران و پاکستان نیز همین‌طور هستیم. این داره هویتی محدود ما را به یک چالش و یک منازعه دایمی با آسیای مرکزی و سایر حوزه های منطقه‌ای قرار خواهد داد.