ژئوپلیتیک افغانستان

وبلاگ انجمن ژئوپلیتیک افغانستان

ژئوپلیتیک افغانستان

وبلاگ انجمن ژئوپلیتیک افغانستان

کوچ نشینی و ناآرامی های سیاسی و اجتماعی

 


مبانی نظری کوچ نشینی و ارتباط آن با ناآرامی های سیاسی و اجتماعی

 

دکتر مهتاب عالمی؛ دکترای تخصصی جغرافیا وبرنامه ریزی شهری ، محقق و پژوهشگر در کانادا

 

چکیده:

مسأله کوچ نشینها‘کوچ روها‘ ‘کولیها ‘در تاریخ کشور افغانستان همواره از مشکلات سیاسی و اجتماعی و معضلی برا ی باشندگان شهری و روستایی محسوب می شدند.نگارنده در مقاله ای به نام" مبانی نظری کوچ نشینی و ارتباط آن با ناآرامی های سیاسی و اجتماعی"آسیب های اجتماعی و سیاسی کوچی ها را در شهرهامورد بررسی قرار می دهد.انگیزه تهیه این نوشتار‘تعریف اصطلاحات و فرهنگ کوچ نشینها و معضل آنان در شهرها از دیدگاه شهر نشینی و جغرافیا است.

کوچ نشینان در شهرها و روستاها مشکلات عدیده ی را خواسته و ناخواسته بوجود می آورند وقوع نزاع ودرگیری میان برخی از کوچی ها با ساکنان شهرهاوروستاهای کشوررا به دفعات وباانعکاس اجتماعی آن در سطح شهر ومنطقه شاهد بودیم،به عنوان مثال در تیر ماه 1387باز هم شاهد وقوع درگیریهایی مشابه بودیم، اما با سکوت برگزار شد.چنانکه  پیشتر هم چنین برخوردهایی صورت گرفته‌است.یکی از مهمم ترین بازخوردهای این درگیریها نابسامانی اجتماعی در مناطق درگیر و آسیب دیده است.

بنابراین می توان یکی از انواع مشکلات اجتماعی  کوچی ها را , بی سازمانی اجتماعی آنهانام ببریم . در یک نظام اجتماعی خواه یک کشور , اجتماع محلی یا انجمن , آنچه در بی سازمانی اجتماعی دخالت دارد وجود نارسایی و وقفه هایی است که در کانال های کارآمد ارتباطی میان مردم در یک نظام اجتماعی پدید می آید .بر پایه نتایج پژوهش های صورت گرفته ، ارتباط نادرست حتی در شرایطی که منافع وارزش هایی متضاد در گروه وجود نداشته باشد، به بی سازمانی منجر می شود.(مرتون،1376،ص52)
مسئله حضور حاشیه ای کوچی ها در شهرها و روستاها و درگیری های دوره ای که میان آنها و مردم و باشندگان شهرها و بعضاًروستاها روی داده است، نمونه ای از مشکلات اجتماعی از نوع بی سازمانی اجتماعی است .



واژگان کلیدی:

کوچ،کوچ نشینی،شهر ،شورش،ناامنی اجتماعی،بی سازمانی اجتماعی،نظریه های شورش



ادبیات موضوع

واژۀ کوچ درفرهنگهای معتبر فارسی تعابیرگوناگونی داردکه عبارت است از:رحلت،رحیل،روانه شدن ازمنزلی به منزل دیگر،انتقال،جلای وطن،مهاجرت وانتقال ایل یالشکرازجایی به جای دیگر.

باتوجه به این معنی،کوچ حرکت وجابجایی است،حرکتی بااسباب ولوازم زندگی واهل بیت که برای تداوم زندگی متناسب باتغییرات طبیعی محیط،بویژه تغییرات آب وهوایی و رویش گیاهی انجام می گیرد.


کوچ وکوچ نشینی از نظر غیر جغرافیدانان

"منظور از زندگی کوچ نشینی آن نوع از زندگی است که در آن انسانها از راه پرورش حیوانات ومعمولاً با برخورداری از فراورده های کشاورزی زندگی می کنند و در پی چراگاههای طبیعی سالیانه ، از محلی به محل دیگر می کوچند"

"مردمی که معاش خویش را از راه پرورش چهارپایان به دست می آورند و ناگزیرند برای جستجوی چراگاهها ، آب و... به بیابانگردی بپردازند."

"شیوه ای از زندگی با جابجایی سالیانه وموسمی است که گروهی از مردم همراه چهارپایان خود، از محل چادرهای زمستانی تا چراگاههای تابستانی نقل مکان می کنند و در فصل سرما دوباره به اردوگاه زمستانی باز می گردند."

"کوچ نشین، کسی است که محل مسکونی اش در طول یک دو یا چند بار جابجا شود و یک محل مسکونی معین برنگزیند"4

"زندگی کوچ نشینی اساساً بر دامداری یا رمه گردانی و به طور کلی پرورش دام مبتنی است."

کوچ عبارت است از حرکت مداوم فصلی یا سالیانه بین دومحیط متفاوت آب وهوایی که با تغییرات طبیعی محیط – بویژه تغییرات اقلیمی و رویش گیاهی – مطابق باشد."

پدیده ی کوچ اولین هماهنگی و سازش انسان با محیط طبیعی است که البته جبر محیطی در آن مسلط بوده است.در کوچ سه مسألۀ زیر مورد توجه است:

1. کوچ معمولاً حرکتی دو طرفه بین دومحیط است.

2. کوچ نتیجۀ تسلط جبر طبیعی است که انسان برای فرار از آن ، این پدیده را ابداع کرده است.

3. زمان کوچ را تغییرات محیط طبیعی تعیین می کند نه اختیار انسان.

آنچه از تعاریف مذکور استنباط می شود،این است که اگرچه جمله ها و عناوین تعریف از نظر دستوری و ادبی با هم متفاوت است، اما همۀ این صاحبنظران در تعریف کوچ وکوچ نشینی ، در چند مطلب عمومی زیر بر یک قول هستند:

به معیشت دامداری و شغل شبانی که به تربیب چهارپایان مقید است تأکید کرده اند.

به شیوۀ دامداری وشغل شبانی که که به تربیت چهارپایان مقید است تأکید کرده اند.

به شیوۀدامداری متحرک وجابجبیی درمرتع موسمی برای تغذیۀدامها اشاره کرده اند.دربطن جمله ها واصطلاحها،به محیطهای طبیعی که برحسب اوضاع طبیعی حاکم،برای استقرار انسان ودام،دربعضی ازفصول مساعدودرفصول دیگر نامساعد است اشاره کرده اند که تأثیرعملکردهای آب وهوایی،رویش گیاه ومنابع آب رامشخص می کندواینکه طبیعت وتغییر اوضاع طبیعی همراه بارواج معیشت دامداری،محرک اصلی کوچ وپیدایش زندگی کوچ نشینی است.


تعریف ومطالعۀکوچ ازدیدگاه جغرافیا

درمبحث قبل ملاحظه شد که کوچ نشینی ازدیدگاه دانشمندان چگونه توضیح داده شده است.ازآنجا که اساس وریشۀاین پدیده با علم جغرافیا رابطۀمستقیم دارد،همیشه باید توجه داشت که کوچ نشینی وکوچ راازدیدگاه جغرافیابررسی کنیم،زیرا دراین شیوۀمعیشت که نشانگرحاکمیت جبرطبیعی وهماهنگی انسان باآن است نقش پدیده های طبیعی محیط وازطرف دیگر رفع نیاز انسان،اشتغال به فعالیت دامداری ودیگر فعالیتها کاملاً مشخص است ودرواقع یک نوع هماهنگی وسازگاری بین انسان وطبیعت ایجادشده که جغرافیا جوابگوی آن است.

کوچ نشینی رامی توان به صورت زیر تعریف کرد:

حرکت منظم سالیانه یافصلی،برای ارتزاق قومی یا قبیله ای،که این حرکت باعوامل محیطی واوضاع انسانی،اجتماعی ارتباط مستقیم دارد.

باید توضیح دادکه این گروه انسانی خصوصیات اجتماعی فرهنگی(زبان ولهجه،نژاد،مذهب،آداب ورسوم،خصوصیات ذاتی،...)مشترکی دارندومطابق اوضاع محیط-موقعیت جغرافیایی،ارتفاع،آب وهوا،خاک وپوشش گیاهی-کوچ رابرای ارتزاق خودوادامۀزندگی پدید آورده اند.

ازآنجا که کوچ جنبۀمعیشتی داردوباچگونگی شکل گیری وتکامل اقتصادی گروههای انسانی ازابتدای تولدتاکنون ارتباط دارد،بطورمسلم نقش محیط درشکوفایی اقتصادی وبهره گیری انسان ازعوامل موجود،چشمگیراست.

درضمن این مسأله بافرارانسان ازمحیط نامساعد وتغییرات منفی آن درفصول مختلف سال نظیرکم آبی،خشکی،سرماوگرمای شدید،محدودیت مراتع و...همراه است وبه همین دلیل است که دانشمندان به اصطلاحاتی نظیرمراتع موسمی چراگاههای فصلی، اردوگاهای زمستانی،مناطق ییلاقی و...اشاره وتأکیدکرده اند،مثلاًدوپلانول دانشمند معروف فرانسوی،رمه گردانی ودامداری راکه جنبۀاقتصادی دارد،تابع موقعیت آب وهوایی می داند.

به همین ترتیب دانشمندان دیگرنظیرفرودین درپدیدۀکوچ وشیوۀزندگی کوچ نشینی به درجۀحرارت ،خشکی هوا،برفهای سنگین وبطور کلی عملکردعناصرآب وهوایی بسیارتأکیدکرده اند.

اوضاع طبیعی محیط(موقعیت جغرافیایی،شیب وارتفاع،خاک وجنس زمین، عناصر اقلیمی،رطوبتفگیاه وجانور)می تواند به صور گوناگون،دررفع احتیاجات بشردخالت داشته باشد،امکان داردعملکردونحوۀتغییرات پدیده های طبیعی موجب شودکه بهره برداری از محیط،موقتی وتنها دربعضی ازفصول سال انجام گیرد،درواقع نوع ارتباط انسان بامحیط وزمان بهره برداری ازآن مسألۀکوچ وی رامطرح سازدوازآنجا که انسان کوچ نشین تنها برای تداوم حیات خود مجبوربه کوچ وجابجبیی درمحیطهای مختلف است،بطور مسلم نوع معیشتگاه نیز درنظرگرفته می شود.

در نقشۀ زیر،مسیر حرکت کوچنشینان وانسانهای نخستین تا انسان متمدن امروزی رانشان می دهد.درواقع چنانچه یک محیط درطول سال جغرافیایی نتواندجوابگوی نیازمندیهای انسان مثلاًدرزمینۀتأمین علوفه ومرتع وآب باشد،انسان ساکن درآن مجبوراست برای دسترسی به علوفه ومرتع،به جای دیگرکوچ کندوپس ازمدتی بازگردد،پس نقش عوامل جغرافیایی نظیرموقعیت محل،درجه حرارت وتغییرات آن ،میزان وکیفیت ریزشهای جوی،ترکم ونحوۀپوشش گیاهی،وازطرف دیگر عوامل جغرافیایی انسانی،نیازانسان به عوامل محیط وجغرافیای اقتصادی ونوع معیشتها،به صورت دسته جمعی دست به دست هم داده،مسألۀ کوچ وانسان کوچ نشین رابوجود می آورد.انسان نخستین به دلیل نداشتن تکنیک،وبه تبعیت ازجبرمحیطی،وباحرکت وجابجایی به محیطهای مساعدوقابل بهره برداری،نوعی سازگاری وهماهنگی بااوضاع محیط ایجادکرده بودکه نتیجۀآن،استمرار معیشت آنها بوده وهنوز هم آن اشکال سنتی حفظ شده است.



نقشه :مسیرحرکت کوچ نشینان




جایگاه علم کوچ نشینی دربین علوم جغرافیایی

بدلیل آنکه کوچ نشینی گروهایی انسانی رانشان می دهدکه ازنظر فرهنگی اقتصادی،مسکن ومعیشت دارای وحدتی هستندکه خود نتیجۀجبرووضعیت محیط طبیعی است،مسلماًمسائل انسانی،فرهنگی،اقتصادی،اجتماعی این گروهها،بانوع معیشت خاص آنها ارتباط دارد،وبه همین لحاظ علل کوچ نشینی،درعلم جغرافیا جایگاه خودرانشان می دهدزیرامحتوای مسائل کوچ نشینی بطور کلی ،بررسی مسائل تاریخی،نژادی،قومی،جمعیتی،فرهنگی،انسانی،مسکن،تغییرات وآثارفرهنگی واقتصادی جوامع کوچ نشین درقالب محیططبیعی است وتمام نمودهاوجنبه های انسانی وفرهنگی واقتصادی کوچ نشینان تحت تأثیر موقعیت طبیعی قراردارد،زیرا انسان کوچ نشین دارای این خصوصیات است:

  1. حرکت متقابل ومنظم فصلی
  2. مسکن موقتی وجمع کردنی وبرافراشتنی
  3. ویژگیهای فرهنگی وقومی خاص خود
  4. نظامهای قبیله ای وآداب ورسوم مخصوص به خود
  5. انعکاسهای فرهنگی از قبیل لباس و زبان و گنجینۀ لغات خاص خود و تفریحات و...  .

 حرکتهای کوچ نشینی و تکامل آن پدیدۀ یکجا نشینی را منجر شده و صورتهای دیگر معیشت از جمله روستا نشینی و سرانجام شهر نشینی را پدید آورده است .


گروههای عمدۀ کوچ نشین در جهان

اگر چه گروههای عمدۀ کوچ نشین را جمعیتهای دامدار و ایلها و عشایر تشکیل می دهند گروههایی هم هستند که شاید دامدار نباشند اما برای تأمین معیشت خود ناچار به کوچند. به طور کلی گروههای کوچ نشین در جهان امروز به شرح زیر تقسیم می شوند:

الف)کوچ نشینهای دامدار:معمولاً به صورت گروههای مشخص، با اصالت فرهنگی و عظمت اقتصادی دیده می شوند که به گروههای آنان ایل، طایفه، قبیله و عشیره گفته می شود. این نوع کوچ نشینان بزرگترین وگسترده ترین جعیتهای کوچ نشین محسوب می شوند و اغلب اولین حرکتهای سیاسی ، تاریخی، اجتماعی و اقتصادی ملتها و کشورها را بر پا کرده اند. از جملۀ کوچ نشینان دامدار، می توان از آریاها در ایران ، ترکها ومغملها در جنوب غربی آسیا و آسیای مرکزی ، عربها در شبه جزیرۀ عربستان ،فلسطین و آفریقای شمالی نام برد.

ب)اسکیموهای گوزن پرور و شکارچی:این گروه از مردم در عرضهای بالا و مناطق جنوبی قطب شمال بویژه در گرینلند ، شمال کانادا، جزایر لابرادور، ایسلند، اسکاندیناوی و سواحل شمالی سیبری ساکنند.

هماهنگی و سازگاری انسان با ویژگیهای آب وهوایی اطراف قطب شمال، موجب پیدایش شغل گوزن پروری وصید ماهی و دیگر جانوران قطبی شده است، آنان از نظر مسکن ، آداب ورسوم، خصیصه های فرهنگی و... دارای وحدت خاصی هستند و از اجتماعهای عرضهای پایینتر جدا شده اند.

ج)کولیها: گروههای سرگردان و حاشیه نشینند که از سرزمین هند به دیگر نقاط جهان پراکنده شده اند و همگی آنها دامدار نبوده،از نظر قومی و فرهنگی با عشایر، تفاوتهای عمده دارند. حرکت و جابجایی آنان به مناطق گرمسیرو سردسیر در فصل زمستان و تابستان که جاذبه هایی در اطراف شهرها پدید می آید باعث حاشیه نشینی در کنار شهرهای بزرگ و اشتغال به فعالیتهای کاذب و متنوع- که خود تحت تأثیر محیط جغرافیایی شهرهاست- می شود.


کوچ نشینی و نا آرامیهای سیاسی-اجتماعی

اشاره: مقاله پیش رو مجموعه چند یادداشتی است که از گزارشات ،مقالات،کتب متعدد جمع آوری شده است وتلاش شده است تا به وقوع درگیریهای کوچی ها با مردم شهرها وروستاها و علل و عوامل آن پرداخته شود.
وقوع نزاع و درگیری میان برخی ازکوچی های فاقد فرهنگ یکجانشین در شهرها و روستاها به دفعات و با انعکاس گسترده ملی و فرا ملی مکرراً انجام شده است،به گونه یی که اکنون افغانستان و پاکستان که منطقه اصلی بین ییلاق وقشلاق کوچی ها محسوب می شوند از نا امن ترین کشورهای جهان محسوب می گردند.بطور کلی کوچ نشینان  این مناطق عمدتاً بی سواد و دارای وضعیت اقتصادی ضعیف و نامتعادلی هستند که همین عوامل به گروهکهای تروریستی اجازه داده تا از جهل و فقراین اجتماع سوء استفاده نموده وآنان را وارد بازی مهلک عملیاتهای انتحاری و تروریستی  به عنوان سرباز و سپر بلای خود استفاده نمایند بر خلاف دفعات گذشته این انتظار را به عنوان ضرورتی اجتماعی ایجاد کرده است که باید علل و دلایل بروز آنرا به صورت علمی مورد بحث وبررسی قرارداد.

با مقدمه مختصری که مطرح شد. اینک به طرح سئوال خود در این زمینه می‌پردازم که چرا و چگونه یک قضیه سیاسی ( مسلح شدن ومسلح ماندن کوچیهاونپیوستن آنها به ارتش ملی) در حکومتهای گذشته وتا امروز ، به مشکلی اجتماعی تبدیل‌شده است (مشکل عدم ادغام اجتماعی درفرهنگ شهری و شهر نشینی و بعضاًروستایی مناطق متعدد افغانستان و بروز تنش های اجتماعی ناشی ازآن ) که در حال حاضر برخی از وجوه ظاهری آنرا دراکثر مناطق شهری وروستایی می‌بینیم چیست؟


کوچیهای آشوب طلب افغانستان 

اگر در گذشته یکی از ارکان اساسی جامعة کوچی راایل ونصب قومی تشکیل می‌دادند، امروزه نیز علیرغم تغییرات ناچیز در بافت اجتماعی جامعه کوچی  هاو گسترش شهرنشینی،کوچ نشینان  هم‌چنان از اهمیت برخوردارند .کوچیهای افغانستان یک اجتماع یا مجموعه‌ای از چند اجتماع هستند که برای حمایت از افراد متشکل خود در برابر تجاوز دیگران و حفظ و حراست آئین، سنتهای قومی و راه ورسم زندگی ایلی بوجود آمده‌اند. بیشتر کوچیهای جنوب افغانستان  از حدود ده سال پیش ، بی‌آنکه فرهنگ قومی و حتی لزوماً وابستگی قومی خود را از دست دهند،‌از حالت کوچ نشینی خارج شده و به گروههای جنایتکار طالبان پیوسته اند اگرچه پیش از این نیز مشکلات عدیده ی را برای مردم افغانستان هم از شهر نشینان و روستانشینان بوجود می آوردند اما ااکنون به عناصری ضد اجتماعی و امنیت ملی تبدیل شده اند .فرهنگ کوچیها معمولاًً در طول قرون و اعصار سینه به سینه انتقال یافته و اکنون هر عضوقبیله به خوبی می‌داند که به کدام طایفه و ایل وابسته‌است و تابع کدام سنتهاست.کوچی های جنوب افغانستان در استانهای جنوبی - مرکزی وشرقی افغانستان در تردد بوده اند.این روند همچنان ادامه دارد و با بروز بحرانهای سیاسی و نظامی بعد ازجنگ با شوروری سابق  به صورتی کاملاً مستقل و متفاوت به ادامه  کوچی گری خود ادامه داد. با توجه به اینکه بحرانهای یاد شده و آثار ناشی از آن سبب ناامنی در منطقه گردیدند.این ناامنی ها، چه در داخل روستاها وچه در حاشیه شهرهامعظلات متعددی را بوجود آوردند.از این پس به مطالعه چند نظریه در خصوص آشوبها و ناامنی های بعضی از گروهها و اجتماعات بشری خواهیم پرداخت که اغلب باایجاد شرایط ناامنی و شورش در شهرها و حاشیه شهرها و نقاط روستایی برای سایر ساکنان که در اکثریت قرار دارند می گردند.این گروهها با انجام وترویج ناهنجاریها امنیت یک منمطقه .و گاهاً مناطق وسیعی را سبب می گردند.  


نظریه های شورش

در رابطه با چگونگی انجام شورش ونابسامانیهای اجتماعی نظریه های مختلفی ارائه شده است و براساس نوع شورش وناامنی مورد تحلیل توسط محققین و نظریه پردازان تبیینهای گوناگونی ابراز شده است که مطرح ترین آنها در اینجا بررسی می گردد:

1- نظریه فشار اسملسر

اسملسر معتقد است که شورشهای مردم نوعی رفتار جمعی است که زیر فشار ناشی از ناامنی، تهدید وفقر یا سایر موارد شبیه آن بوجود می آید. او6 عمل را برای ایجاد شورش یا هر نوع جنبش اجتماعی دیگر ضروری می داند.

. ساختار مناسب (مثل یک نظام خاص اقتصادی یا سیاسی)

. فشار ساختاری (مثل تبعیض و فقر)

. رشد و اشاعه عقاید تعمیم یافته (وجود اندیشه ها و مشترک بین مردم در مورد ارتباط بین متغییرهای خاص و همچنین اعتفاد عمومی به توانایی تغییر در وضعیت موجود و سیربه سوی مطلوب)

.عوامل تسریع کننده (مثل برخورد نامناسب مأموران شهرداری با اهالی و سکنه حاشیه شهرها)

. بسیج گروهی از افراد برای حرکت و اقدام(مثل تحریک کردن افراد توسط یک یا چند نفر از افراد ذی نفوذ یا ماجراجو علیه مأموران شهرداری یا نیروی انتظامی پس از وقوع حادثه)

. مکانیزم کنترل اجتماعی(اگر نظام کنترل اجتماعی توانمندی کافی برای مقابله با آغاز شورش را داشته باشد. شورش در همان مراحل آغازین خاتمه یافته واز گسترش آن جلوگیری به عمل می آید. در غیر این صورا و یا در صورتی که دولت یا دستگاههای ذی ربط به دلایلی متوسط به ابزاری نابجا و نادرست شوند. مثل اعطای امتیازاتی که موجب تجری بیشتر شورشگران گردد، شورش با سرعت، شدت و وحدت بسیار زیاد گسترش خواهد یافت.

2- نظریه محرومیت نسبی

این مفهوم نخستین بار در کتاب سرباز امریکایی در دهۀ 1940 مطرح شد و نویسندگان از این مفهوم برای بیان احساسات فردی استفاده کردند که فاقد منزلت یا شرایطی است که به اعتقاد خودش باید داشته باشد. چنین فردی داشته های خود را با دیگر اشخاص یا گروههای دیگر مقایسه می کند. انسانها برای نیل به ارزشها یا شرایط خود تلاش می نمایند. بعضاً ارزشها یا اهداف را در سه گروه ارزشهای رفاهی، ارزشهای مربوط به قدرت، وارزشهای بین الاشخاص طبقه بندی می نمایند.

گسترۀ محرومیت نسبی عبارت است از میزان شیوع آن در بین اعضای یک جامعه با توجه به هر طبقه از ارزشها. رانیسمان شدت محرومیت نسبی (میزان تأثیر منفی محرومیت که با درک آن همراه است یا شدت نارضایتی یا خشمی که محرومیت بر می انگیزد.) را درجۀ محرومیت نامیده و آنرا شدت احساس معرفی می کنند.

محرومیت نسبی در واقع اختلافی است میان انتظارات ارزشی و توانایی های ارزشی که شدت و گسترۀ آن قابل محاسبه است. در تحلیل دینامیک و پویا سه الگوی محرومیت نزولی (ثبات نسبی انتظارات با تصور کاهش توانایی های ارزشی)، محرومیت آرزویی (ایستایی نسبی تواناییها  و افزایش و تشدید انتظارات)، و محرومیت صعودی یا رشد یابنده (افزایش شدید انتظارات و کاهش همزمان و شدید تواناییها) مطرح شده است و هر سه الگو به عنوان عناصر علی یا زمینه ساز خشونت سیاسی مطرح شده است.

این تعاریف تا حدودی با مفهوم آنومی که دورکیم در کتاب خود کشی بکار برده بسیار نزدیک است. سروستانی معتقد است که فرض اصلی نظریه های موجود در حوزۀ جامعه شناسی سیاسی و روان شناسی اجتماعی آن است که ناکامی در دستیابی به اهداف ، تبعیض، نابرابری و سرکوب شدن خواسته های مشروع و به بیان دیگر بوجود آمدن فاصلۀ نامطلوب بین انتظارات مشروع افراد و آنچه در جامعه برای تحقق چنین انتظاراتی وجود دارد موجب بروز رفتارهای نابهنجار می شود و اگر چنین مشکلی فراگیر باشد رفتارهای نابهنجار نیز دامنۀ وسیع و گسترده ای خواهد داشت که به آشوب و اغتشاش می انجامد.(سروستانی ص 16)

همچنین در رابطه با نوع انتظارات و نگرشهای مردم تحقیقی انجام شده که نتیجه آن بدین گونه می باشد:

"نتایج زمینه پژوهی فراملی کانتریل درباره ملاحظات انسانی که به صورت رتبه بندی ذهن مشغولی های شخصی و ملی حدود 863 میلیون نفر ارائه شده است نشان می دهد که ملاحظه اصلی مردم جهان معطوف به ارزشهای مادی است و تقریباً نیمی از ارزشهای ذکر شده از این دسته هستند مانند بیم وامید نسبت به سطح زندگی، بهداشت، پیشرفتهای فن آورانه، ثبات اقتصادی و مالکیت خانه یا زمین، حداقل 60 درصد از پاسخ دهندگان هر کشور از 12 کشور هند، آمریکا، برزیل، آلمان غربی، نیجیریه ، فیلیپین، مصر، یوگوسلاوی،کوبا،دومینیکن، اسراییل و پاناما بیم یا امید خود را نسبت به وضعیت اقتصادی ابراز داشتند.(موذن جامی ص 74-77)

3- نظریه تحریک توده ها(rouser theory rabble)

این نظریه شورش را نتیجۀ توطئه از پیش طراحی شده توسط جنگ طلبان سیاسی می داند طبق این نظریه بیشتر مردو با رفتار یا عمل آشوبگرانه موافق نیستند. بلکه جنگ طلبان سیاسی با رواج شایعات دروغین موجبات شورش را فراهم نموده و با ایجاد وحشت در بین توطئه های مردم آنها را به شورش تحریک می کنند.

4- نظریه توده وار (riffraff theory )

این نظریه عامل شورش را ویژگی های شورشگران می داند و بر آن است که شورش، مجرمین، بی سوادان و بی کاران رانده شده ای را که از خشونت لذت می برند و از آن برای اهداف شخصی خود استفاده می نمایند جذب می کند.

5- نظریه بی سازمانی اجتماعی

رابرت کینگ مرتون,جامعه شناس معروف آمریکایی معتقد است که به طور کلی یک مشکل اجتماعی زمانی بروز می کند که میان آنچه در جامعه هست وآنچه مردم معتقدند باید باشد , اختلافی اساسی وجود داشته باشد. در عین حال , اعتقاد کلی برآن است که تنها مسائلی که از شرایط یا فرایندهای اجتماعی ناشی می‌شوند , می‌تواند به عنوان مشکلات اجتماعی قلمداد گردند.جامعه شناسان چنین فرض می کنند که مشکلات اجتماعی به موازات سایر سطوح جامعه انسانی , دارای جنبه ذهنی و عینی‌اند.جنبه ذهنی آن در ادراکات و ارزشگذاری مردم جامعه در رد یا تائید اینکه چه چیزی مشکل اجتماعی است ظاهر می شودو جنبه عینی آن , شرایط واقعی است که درآن مشکلات ارزیابی می شود.

یکی از انواع مشکلات اجتماعی , بی سازمانی اجتماعی است . در یک نظام اجتماعی خواه یک کشور , اجتماع محلی یا انجمن , آنچه در بی سازمانی اجتماعی دخالت دارد وجود نارسایی و وقفه هایی است که در کانال های کارآمد ارتباطی میان مردم در یک نظام اجتماعی پدید می آید . بر پایه نتایج پژوهش های صورت گرفته ، ارتباط نادرست حتی در شرایطی که منافع وارزش هایی متضاد در گروه وجود نداشته باشد، به بی سازمانی منجر می شود.

با توجه به مطالعه نظریه های شورش می توان معضل کوچی های افغانستان را در دیدگاه آقای مرتون و با نظریه بی سازمانی اجتماعی مقایسه و مطابقت داد .بنابراین از این پس به بررسی ببیشتر این نظریه و مطابقت آن با شرایط افغانستان و کوچی های آشوب طلب جنوب و جنوب غرب آن پرداخته شود .از این رومسئله حضور همیشگی کوچیها  در مناطق افغانستان و درگیری های دوره ای که میان آنهاوباشندگان شهری و روستایی روی داده است، نمونه ای از مشکلات اجتماعی از نوع بی سازمانی اجتماعی است و به لحاظ جامعه شناختی می توان دلایل یا عوامل زیر را که در ایجاد مشکل یاد شده نقش داشته اند نام برد:
1- سرایت شکاف دولت- ملت ناشی از بحران سیاسی به روابط کوچی ها ومردم شهرها و روستاها . برپایه این عامل، علیرغم تعلقات نژادی موجود، نوعی بیگانگی در رفتار طرفین شکل گرفته که مانع از برقراری ارتباط متقابل میان آنها شده است.(نداشتن روابط دوستانه، عدم برقراری روابط خویشاوندی و ...)
2- عدم ارتباط متقابل، منجر به برقراری ارتباط نادرست شده است.این امر امروز در میان نسل جوان، حتی حساسیت هایی را برانگیخته است.(دعواهای دسته جمعی و....)

3- تبعیت از الگوی سنتی(عشیره ای)در رفتار اجتماعی کوچی ها .در رفتار سنتی .معمول آن است که اگر تعرضی یا توهینی به فردی صورت گیرد . فرد خود را محق می داند تا نه تنها به طرف متقابل بتازد . بلکه از خویشاوندان خود نیز در این مورد یاری بخواهد.بنابراین هیچ تناسبی میان عمل انجام شده و عکس العمل فرد در اینجا وجود ندارد.در حالی که در رفتارهای شهری معمول آن است که می بایست فرد از تعرض کننده شکایت کند یا در رفتار سنتی شهری حداکثر فرد می‌تواند تنهاخودپاسخ تعرض کننده را بدهد.سیستم حمایت جمعی مبتنی بر هویت ایلی در نزد کوچی ها (که تا حال نیز به آن وفادار بوده اند) بیانگر این واقعیت است که آنها موفقیت چندانی در تغییر الگوی رفتار سنتی خود متناسب با محیط شهری به دست نیاورده اند.(البته فارغ از موارد استثنایی)

4- غلبه ذهنیت منفی تاریخی مبتنی بر هراس از حمله وغارت ها در نزد باشندگان شهری وروستایی، مانع ازآن بوده است که تغییری در روابط آنها باکوچی ها  پدید آید.این امرگاه به تصورات بسیارافراطی هم انجامیده است.ذهنیت مشوش مردم شهرنشین و روستا نشین افغانستان از نوع مشکل موجود ،حتی مانع از هر گونه یاری و زمینه سازی برای جامعه پذیری کوچی ها بوده است (شکل گیری یک چرخه معیوب رفتاری و تشدید بی سازمانی اجتماعی موجود).

5- نامشخص بودن وضعیت کوچی ها از این نظر که شهروند غیر نظامی هستند یا نیروی نظامی و انتظامی‌اند.اینان در حالیکه وابسته به سلاحهای نظامی وحمایت دولت هستند،در قالب نیروی نظامی منظم قرار نمی گیرند.اما همواره در ذهن مردم به عنوان نیروهای شبه نظامی بومی(در بعد منفی)تجسم یافته اند.از آنجا که نوع معیشت آنها نیز در چرخه روابط اقتصادی شهر قرار نمی گیرد ابهام موجود گسترش یافته است.به عبارت دیگر، در مواردی که نوع معیشت آنها با چرخه فعالیت اقتصادی مردم شهر گره خورده مشکلی وجود ندارد.

مجموعه عوامل ودلایل مطرح شده و شاید عوامل پنهان دیگری از این دست وجود و حضور کوچی ها را درافغانستان به یک مشکل اجتماعی تبدیل کرده است وچنانکه بیان شدبا توجه به تقسیم بندی مرتون، به صورت بی سازمانی اجتماعی بروز کرده و وجود منافع و ارزش های متضاد در نزدمردم افغانستان و کوچی ها آنرا تشدید نموده است به گونه‌ایکه در هر زمان و شرایطی امکان وقوع بحران و درگیری میان طرفین قابل انتظار است.اما آیا نمی شود این مشکل را حل کرد؟


چگونگی خروج از بحران و حل معضلات کوچی گر نماها

بازگشایی پرونده حوادث گذشته خواه ناخواه دربردارنده برخی واقعیتهااست که نمی‌توان وجود تاریخی آنها را نادیده گرفت بنابراین ، تلخ وشیرین حوادث تاریخی جایگاه خود را دارند ولازم است آنها را همانگونه که هستند بپذیریم. از سوی دیگر به انتقاد از خود نیز نیازمندیم، چرا که در غیر این صورت بازخوانی گذشته به بازنویسی آن مطابق حال می‌انجامد واین مستلزم نادیده گرفتن بسیاری از واقعیتها است.دربررسی مسایل اجتماعی ابتدا باید این سئوال را مطرح کرد که آیا مسائل اجتماعی قابل حل هستند یا نه ؟ آیا ممکن است تغییر رفتار صورت بگیرد؟ یا اینکه به صورت جبری، راه برون رفت از مسایل موجود بسته است و نمی‌توان کاری کرد؟ پیداست نوع نگرش ما به مشکلات اجتماعی ، نقش مؤثری در داشتن اراده برای تغییر یا عدم آن دارد.بینش جبرگرا، انفعالی است و معمولاًبا بزرگ جلوه دادن مشکلات راه را برای فرار از مسئولیت ودرنتیجه تداوم ناسازگاریها باز می‌کند.درحالیکه بینش فعل‌گرا همه چیز را درجامعه تحت کنترل انسانها می‌بیند.درچنین جامعه‌ای بسیاری از مشکلات واختلافات قابل حل‌اند.زیرا مشکلات به صورت آشکار بیان و بررسی می‌شوند و  اراده برای حل آنها وجود دارد.


در ارتباط با مشکل مورد بحث نیز اگر با دیدی جبرگرا معتقد باشیم که همه چیز همانند گذشته بوده وتغییر رفتارهم ناممکن است اصولا فقط صورت مسئله را پاک کرده ایم بدون آنکه به بررسی واقع بینانه و علمی مسئله نظر داشته باشیم. درنتیجه همواره امکان بروز بحران وجود خواهد داشت.اما اگرجسورانه مسئله را مطرح وآثار ونتایج ناشی از آن را بپذیریم در می‌یابیم که با قدری تامل می‌توان مسئله را حل نمود.تلاش من در اینجا طرح جسورانه صورت مسئله با هدف یافتن اراده ای برای حل آن است.اگر نیک بنگریم زمینه های همگرایی و وفاق اجتماعی در میان کوچی ها( مانند سایر کوچی های کشور)و مردم شهرنشین و روستا نشین بسیار است که به برخی از آنها اشاره می‌کنم:

1- به لحاظ نژادی، همه کرد وهم‌زبان هستند.زبان کردی عامل موثر فهم متقابل می‌تواندباشد.
2- به لحاظ مذهبی کوچی هامسلمان  و مردم مناطقی که در مسیر کوچ زندگی می کنند همگی  مسلمان هستند وبه یک خدا و قرآن و پیامبر به حق او ایمان دارند.این امردر شکل گیری بسیاری از ارزش هاو رفتارهای مشترک نقش مثبت دارد(اعیاد دینی ومراسم های مذهبی).

3- به لحاظ تاریخی نیزسرنوشت مشترکی را تجربه نموده اند. اشتغال جوانان در هر سه جامعه (شهری ،روستایی،کوچی)با مشکل مواجه است ، سطح عمومی زندگی ورفاه اقتصادی در مجموع پایین است؛ آثار این کمبودها همزمان و به طور مساوی متوجه مردم منطقه است .در حقیقت کوچی ها با سایر  باشندگان فرقی ندارد.با اندکی توجه می توان زمینه های مشترک بیشتری را برشمرد که به قاعده می بایست به علایق، احساسات وحتی درد مشترک منجر شوند.اما در این بین برخی عوامل واگرا نقش موثری در ایجاد مشکل بازی کرده اند.از جمله:

الف‌- وجود بحرانهای سیاسی که قبلاً به آن اشاره شد کوچی گری را به مشکل اجتماعی در شهرها و روستاها تبدیل کرد.

ب‌- شکل گیری ذهنیت مبتنی بر رفتار سنتی, که شاید نقش موثرتری نسبت به دیگر عوامل داشته است.به عبارت دیگر ,عمده مشکلات ناشی از یک احساس ذهنی است.هر چند ممکن است در این میان عوامل پیدا و ناپیدای دیگری در تقویت ذهنیت مذکور موثر بوده و باشند، اما در هر صورت قضیه به یک تصور احساسی در ذهن برمی‌گردد.در عین حال، تغییراتی نیز صورت گرفته است:


1) بحران ها و درگیری‌های مسلحانه به صورت بالفعل از میان نرفته اند،وبه نظر می رسد بیش از هر چیزعوامل خارجی در دامن زدن به این معضل دخیل است.می توان با روحیه ی ملی با شناسایی عوامل خارجی و محرک زاتا حد زیادی این درگیریها را به حداقل رساند.

2) نسل جدیدو جوان کوچی ها هم ردیف نسل جدید  جوان شهرها و روستاها در مدارس شهرها و روستاها باید درس بخوانند، تا وارد آموزش عالی ‌شوند وبعد از فراغت از تحصیل به عنوان فردی دانش آموخته به افغانستان خدمت کنند.سواد ، تحصیل دانش و به عبارت بهترآموزش در سطوح مختلف عامل مهم در کاهش فاصله و ایجاد تغییر به شمار می‌رود. تحصیل کردگان قادرند بسیاری از ذهنیت‌های منفی را کنار بگذارند وفارغ از تعصبات سنتی ، حتی به نقد خود بپردازند و مسایل را در سطح بالاترتحلیل نمایند.
3) مقتضیات شهرنشینی یا زندگی در روستا, نقشهای متفاوتی را طلب می کند. گسترش شهرنشینی, نیازمند نقشهاوالگوهای رفتاری مبتنی برجامعه شناسی شهری است و زندگی روستایی مقتضیات خاص خود را می طلبد.اینجا باید یک واقعیت را مطرح کرد که اگرکوچی ها قصد ادامه زندگی در کنارسایر افغانهای ساکن در کشور را دارند.فرزندان یک نسل پیش وآنها که در حال وآینده متولد شده یا می‌شوند, شناسنامه افغان ب‌گیرند.بنابراین متناسب با این تغییر، می‌بایست در آنها الگوهای رفتارشهری درونی شود.البته باید‌پذیرفت که افکار سنتی نسل گذشته کوچی هاهنوزدر نسل امروز کوچیها تاثیر گزار خواهد بودو تحت تاثیر کوچ نشینی هنوز مشکلات باقیست وتلاش بیش از اندازه آنها به نزدیکی بیشتر به قدرت سیاسی و نظامی بیانگر تداوم مشکل است.نمونه آن در اضحارات  آقای کرزی  در رابطه با توداوم کوچی گری و حمایت دولت از آناان به عنوان ساکنان افغانستان اتفاق افتاد وبا توجه به سطح بالای توجه به آنها توسط آقای حامد کرزی تصور می‌رود دولت نیز از ادامه بازی با آنها استقبال می‌کند.این را نمی‌توان نشانه مثبتی نسبت به دید دولت فعلی به امنیت و آرامش در بعضی از مناطق افغانستان  دانست.

امروز موقعیت افغانستان  درخور مقام تاریخی ،سیاسی وفرهنگی آن نیست بلکه نگاه جهان در فرایند تحولات سیاسی و امنیت جهانی  آن  است. معضل کوچی گری و تداوم حرکتهای ترورستی آن با همه تبعات آن وجود داردو انتظار می رود که پیچیده تر هم بشود وچهره افغانستان در ذهن عموم مخدوشتر خواهد شد.کوچیهای جنوب و جنوب شرق افغانستان در حال حاضر یک حرکت گسترده ملی و حکومتی را می طلبد. این امر البته بیشتر برعهده نسل جوان درس خوانده، روشن بین و منتقد است.همکاری نسلهای با تجربه پیشین هم ضروری است ولی کاتالیزورآن نویسندگان، نهادهای مدنی غیر دولتی و فعالان عرصه فرهنگ و جامعه مطبوعات اند. وبر پایه این تغییر، پاک شدن آن احساس ذهنی منفی نیزضروری است هرچندموانع موجودکه به آنها اشاره شد افق روشنی را در کوتاه مدت نشان نمی‌دهند.











منابع فارسی ولاتین:


1–امان اللهی،اسکندر،کوچ نشینی در ایران؛چاپ دوم,انتشارات آگاه,1367.

 2-فیروزان،ت،"ترکیب و سازمان ایلها وعشایر ایران"،ایلات و عشایر،انتشارات آگاه،تابستان1362,(به نقل از مقدمه ابن خلدون).

3-افشار سیستانی،ایرج ؛ایلها، چادرنشینان وطوایف عشایری ایران ؛جلد اول، پاییز ،1366، (به نقل از پرویز ورجاوند).

4-همانجا،به نقل از ازامیر آشفته تهرانی.

5-همانجا،به نقل از کاظم ودیعی.

6-مستوفی الممالکی ،رضا ؛"ایل قشقایی "(پایان نامه کارشناسی ارشد) گروه جغرافیا دانشگاه تهران.

7-داوری اردکانی، رضا، فرهنگ، خرد وآزادی تهران، نشر ساقی، 1378.

8-صدیق فرهنگ، میرمحمد، افغانستان در پنج قرن اخیر،جلد ،1 نشردارالتفسیر،1375.

9-شارون، جوئل ،ده پرسش از دیدگاه جامعه شناسی ،مترجم :منوچهر صبوری، تهران ،نشر نی، چاپ سوم، 1380.

10- مرتون – رابرت کینگ، 1376،مشکلات اجتماعی ونظریه جامعه شناختی.ترجمه نوین تولایی،تهران، انتشارات امیر کبیر.

11-  اسملسر، نیل چ،" تئوری رفتار جمعی" تهران  :  یافته های نوین، نشر دواوین    ,1380.


12-Bartals-E.and G.etbrun.Gypsies in Denmark.Copenhaggen.1943.                             

13-Barth F.nomdirn in du Maintain und platau Arexs of south west Asia.Unesco 1960.  

14- Coelho.A.os Ciganos de Portugal.Lisbon.1892.

15- Doplanole.de.Nomadismus.Transhumanz und almwir.chaft.B.uni-Verlag.Die Alpen.27.1951.


www.news.gooya.com-16

17-www.afghanpress.af

18-www.javedjoya.wordpress.com

19-www.afterwar.blogfa.com

20-www.kabuli.org/archives/politic

21-www.mosharekat.wahdat.net
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد